آمار سایت

مندرجات : 721
تعداد نمایش مندرجات : 8806468
بازديدکنندگان : 7097694

قسمتهای سایت

مقالات شما
خواندنیها

عضویت در خبرنامه

مقاله های ارسالی

فقر
اعلاميه حقوق بشر و ...
تأثير گذاري بر انديشه و كنش فردي از طريق گروههاي كوچك
آب در كوزه و ما تشنه لبان مي گرديم
نگاهي ساده به مسائل ايران
قانون و قانونمندي
عامل نظام گسيختگي ياعامل پيشرفت و تكامل؟
محله فقير نشين
به توسعه چگونه مي نگريم ؟
گنه کرددربلخ آهنگری
عشاق خياباني
درجستجوي هويت
به جرم جواني
وسائل ارتباط جمعي
تاریخ عزیز، ما رابه کجا می بری؟
اتاق گفتگو
نگاهی کوتاه به وضعیت کنونی قشر جوان ایرانی در روزگار ما
رقص نور در آئينه ء وجود
فقروتنگدستي
فقر و پيامدهاي آن
مهريه هنگفت وخانه تهي
مرگ بار تر از بم
در حاشیه انتخابات
یلدا و والنتاين
آيا نجابت قالب خاصي دارد يا اينكه من وتو براي آن قالبي ايجاد كرده ايم؟
نگاهي به انتخابات
رستم واسفندیارقرن بیست ویکم
پول سرنوشت ساز است !
فقراامانت منند
سرگشتگي
اچ آی وی مثبت هاسلام
بی عشق جهان مرده است
احیای ایران عزیزم
احیای ايران
ازتنبیه تاتغییر
سرگذشت دودانه
ثروتمندبودن
ايجادروابط اجتماعي مناسب
روسپيگري
دانه ي خردل
حرف دهنتو بفهم
همجنسگرايي ازنظرگاه تعاليم بهائي
دردي جانكاه
شايعه وتئوري توطئه
گردن بي طمع
من به عنوان يك جوان چه كاري براي اطرافيانم كردم؟
ياشانس ويااقبال(قسمت دوم)
ظهور و سقوط امپراتوري هاي ميليارد دلاري
يك سبد گل
گوش كن وتفكرنماكه چه سان بايدزيست

مطالب خواندنی از منابع دیگر

فقراامانت منند چاپ پست الكترونيكي
سه شنبه, 27 آذر 1386 01:45
تعداد بازدید :6906
خسته و تنها ، گرسنه و تشنه ، با دستانی که از سرما قرمز شده بود، در گوشه ای از پارک نشسته بود . تنها چيزی که شايد حيات را در پيکر سرما زده او به جريان می انداخت ، انتظار   بود؛ انتظاری که از ساعتها قبل با چند بسته آدامس در دستش شروع شده بود؛ که شايد کسی پيدا شود وبخرد .
به طرفش رفتم و در چند قدميش ايستادم. هيچ حسی بين ما نبود. اما ناگهان گويی فا صله ميان ما محو شد و چيزی در مقابل چشمانم ديدم که هرگز تا کنون نديده بودم؛ دريچه ای رو به دنيايی ديگر ! دنيايی از درد و رنج، ذلت و بيچارگی، دنيايی از گرسنگی؛ دنيايی پر از مردمی که شايد هرگز با شکم سير نخوابيده اند .
خسته و تنها ، گرسنه و تشنه ، با دستانی که از سرما قرمز شده بود، در گوشه ای از پارک نشسته بود . تنها چيزی که شايد حيات را در پيکر سرما زده او به جريان می انداخت ، انتظار   بود؛ انتظاری که از ساعتها قبل با چند بسته آدامس در دستش شروع شده بود؛ که شايد کسی پيدا شود وبخرد .
به طرفش رفتم و در چند قدميش ايستادم. هيچ حسی بين ما نبود. اما ناگهان گويی فا صله ميان ما محو شد و چيزی در مقابل چشمانم ديدم که هرگز تا کنون نديده بودم؛ دريچه ای رو به دنيايی ديگر ! دنيايی از درد و رنج، ذلت و بيچارگی، دنيايی از گرسنگی؛ دنيايی پر از مردمی که شايد هرگز با شکم سير نخوابيده اند .
آه خدای من ! هيچ گاه حتی در خيال خود، چنين دنيايی را با اين همه بد بختی نمی ديدم . آری، چشمان درشت و زيبايش بود؛ چشمانی که برای چند لحظه کوتاه مجرای ورود من به دنيايی ديگر بودند. نا خود آگاه نزديکتر شدم. در حالی که هنوز با نگاه پر التماسش به چشمانم می نگريست، دستش را به طرفم دراز کرد. نمی دانم چرا ترسيدم؟! پسرک بيچاره، دستهايش ترک ترک شده بود؛ ناخنهايش کبود بود؛ بی حس و بی رنگ با قلبی زخم خورده از روزگار. بی اراده دستش را گرفتم و روبرويش نشستم . همچنان به چشمانم می نگريست. احساس کردم او هم در چشمانم دنيای درون مرا می بيند. از خودم خجالت کشيدم . تا حال کجا بودم؟ اين همه بد بختی در کنار من و من از همه ي آن ها بی خبر! بی خبر که نه، بی توجه، بی تفاوت! تا کنون بارها از کنار چنين کودکانی گذشته بودم اما آن ها را هيچ گاه نمی ديدم . امروز هم اگر در انتظار دوستم نمی بودم او را نمی ديدم .  
   در کنارش نشسته بودم. چند دقيقه ای گذشت. همچنان دستش در دستم بود و نگاهش در نگاهم گره خورده بود. با تمام اعتماد به نفسم، آنقدرقدرت در خود حس نمی کردم که کلمه ای به زبان بياورم. از خودم شرمنده بودم. چطور می توانستم کمکش کنم؟ در همين افکار بودم که مردی بلند قد و درشت اندام، با چهره ای عبوس و خشن و چشمانی شرور، به طرفمان آمد. دست پسرک را از دستم جدا کرد و با عصبانيت رو به او کرد و گفت:" بلند شو بچه برو پی کارت وگرنه امشب هم بايد توی خيابون بخوابی ." و همين طور که دور می شدند شنيدم که می گفت:" حيف نون که آدم بده ..." تا به خودم آمدم ، آنقدر دور شده بودند که ديگر چشمانم قادر به ديدنشان نبود. من ماندم و دنيايم و دنيايش !
 
افزودن جدید
نوشتن نظر
نام:
ایمیل:
 
عنوان:
قالب نوشته:
[b] [i] [u] [url] [quote] [code] [img] 
 
 
:angry::0:confused::cheer:B):evil::silly::dry::lol::kiss::D:pinch:
:(:shock::X:side::):P:unsure::woohoo::huh::whistle:;):s
:!::?::idea::arrow:
 
کد آنتی اسپم نمایش داده شده در عکس را وارد کنید.
hena |1386-11-3 03:52:18
چقدر با احساس وزيبا بود .واقعا كه چقدر غرق در
دنياي خود شده ايم كه حتي فرصت ديدن دنياي
بزرگ وپر زحمت را از دريچه چشمان كوچك چنين
كودكاني را هم از خود گرفته ايم.
آوا |1385-12-3 01:47:38
واقعا زیبا بود...آدم به که به خودش میاد می
بینه تا حالا چندتا از این چشمها خواستن
دنیاشونو با دنیای ما به اشتراک بذارند و ما
حتی به چشمهامون اجازه ی نگاه کردن به دنياشون
هم ندادیم...!

3.26 Copyright (C) 2008 Compojoom.com / Copyright (C) 2007 Alain Georgette / Copyright (C) 2006 Frantisek Hliva. All rights reserved."

 

اعلانات

1-آدرس سایت: http://www.javanim.org 

 

همچنين خود جوانان عزيز بايد در پرورش و اصلاح مفاهيمي كه به نظرشان ناقص يا نادرست است اقدام كنند؛ البته با رعايت ادب و احترام نسبت به نويسنده يا هر فرد يا گروه ديگري؛ تا انشاء الله مطالبي كه مطرح مي شود آموزنده و مفيد باشد

2-ارسال عكس: دوستان عزيز مي توانندعكس هاي مناسب اين سايت را ازطريق ايميل زيربراي ما ارسال نمايند.عكس ها توسط خودشما تهيه شده باشد:

lover.loyal@gmail.com

3-مقالات وخواندني هاي مناسب رااز طريق «ارسال نوشته هاي شما» براي ما ارسال نماييد.درج يك خواندني از منبعي ديگر در اين سايت به معناي تأييد صحت آن مطلب يا تأييد منبع آن نيست؛ بلكه هدف، صرفاً توجه به مواردي است كه ممكن است وجود داشته باشد و استمداد از افكار و ايده هاي جوانان در جهت رفع مشكلات احتمالي و استفاده از امكانات و موقعيت هاي مثبت اجتماعي

 

4- لطفاً مقالات و مطالب خواندنی خود را که مناسب این سایت می دانید از طریق گزینه ی ارسال مطالب فوق برای ما ارسال دارید تا در سایت منتشر گردد و مورد استفاده ی همه ی کاربران قرار گیرد. 

5-مطالب جوانیم و نظرات و دیدگاه های دوستان را از طریق صفحه ی فیس بوک جوانیم با آدرس زیر دنبال نمایید:

facebook.com/javanim 

oruspu numarasi canli sohbet numaralari sohbet hatlari telefonda sohbet telefonda sex sohbet numaralari arac muayene dava sorgulama trafik ceza sorgulama isimden numara sorgulama bilinmeyen numaralar