جمعه, 26 شهریور 1389 16:30 |
تعداد بازدید :8811 |
مدتي پيش فيلم سينمايي شي نو بي از تلويزيون پخش شد. فيلم درباره ي جنگهاي قبيلهاي در دوره ي ملوكالطوايفي ژاپن بود. قبايل و دستههاي مختلف با هم ميجنگيدند و براي پيروزي در جنگ، فنون جنگآوري خود را توسعه ميدادند و روشهاي مبارزه مختلف را ميآموختند. عدهاي در اين كار به حدي پيشرفت كرده بودند كه حتی قادر بودند با نگاه، ديگران را بكشند. داستان درباره ي دختري بود كه داراي قدرت چشمان مرگآور بود. جنگ به حدي طولاني شد و تلفات آن، آن قدر زياد بود كه ديگر كسي تحمل ادامه ي آن را نداشت. دختري كه قهرمان داستان بود، از اين همه خونريزي، از اين كه شاهد مرگ عزيزانش باشد و مجبور باشد ديگران را از بين ببرد، از اين همه فقر و فلاكت و بدبختي خسته شده بود. تنها خواسته ي او اين بود كه اين جنگها به پايان برسد. پس از يك دوره ي طولاني كه جنگ با پيروزي قبيله ي دختر به پايان رسيد، به حضور امپراطور بار يافت و با زاري از او خواست كه جلو جنگها را بگيرد و اجازه ندهد كه كشتار ادامه پيدا كند. امپراطور با درخواست او مخالفت كرد و به او گفت تا زماني كه كساني مانند خود او وجود دارند كه تواناييهايشان براي قتل و نابودي ديگران تا اين حد زياد است، نميتوان جلو جنگ را گرفت. در مقابل اين حرف امپراطور، تنها كاري كه از دست دختر جوان ساخته بود، اين بود كه چشمانش را با دستهاي خودش كور كرد تا ديگر نتواند كسي را به قتل برساند. اين اقدام او چنان امپراطور و درباريان را تحت تأثير قرار داد كه با پايان جنگ موافقت كردند و اجازه دادند صلح حكمفرما شود.
دنياي امروز ما هم بي شباهت به وضعيت اين داستان نيست. مردم در همه جاي دنيا درگير جنگهاي متعدد هستند. جنگها خسارات وحشتناكي به بار آورده است. خانهها، شهرها، منابع طبيعي، ثروتهاي ملي، و از همه مهمتر جان انسانها در اثر جنگهاي بيپايان بر باد ميرود. مردم ديگر از جنگ خسته شدهاند. همه خواهان صلح و آرامش هستند. با اين وجود چرا جنگ ادامه پيدا ميكند؟ براي اين كه كساني كه درگير جنگند، حاضر نيستند از مواضع خود بگذرند. آنها به هيچ وجه حاضر نيستند سلاحهاي خود را زمين بگذارند و از تواناييهايي كه براي جنگيدن دارند، چشم پوشي كنند. هركدام از آنها قدرتها، اهداف و خواستههايي دارند كه آنها را به ادامه جنگ برميانگيزد. آنها آرمانهايي دارند كه برايشان مقدس است؛ دارايي هايي كه برايشان عزيز است؛ ظلمهايي را تحمل كردهاند كه احساس ميكنند بايد دادخواهي كنند؛ عزيزاني را از دست دادهاند كه بايد انتقامشان را بگيرند... با اين حال، تا زماني كه هر گروه خود را داراي دليل موجهي براي جنگيدن تصور ميكنند، جنگ ادامه پيدا ميكند و فرصتي براي تحقق صلح و آرامش، اين آرمان همگاني، نيست. به اختلاف هاي ساده ي خودمان با اطرافيانمان نگاه كنيد. هيچكدام از ما ادامه اختلاف و كينه را دوست نداريم. در واقع خودمان هم به شدت از اين كار رنج ميبريم. اما حاضر نميشويم از حرف خودمان بگذريم، به خصوص وقتي احساس كنيم حق با ماست و در نهايت، پيروز ميدان ما هستيم. براي همين به دعوا ادامه ميدهيم تا وقتي كه به تصور خودمان طرف مقابل را كاملاً از ميدان به در كنيم. اما اگر درست نگاه كنيم، طرف مقابل هيچ وقت كاملاً از ميدان به در نميرود و او هم دلش ميخواهد دعوا را تا پيروزي نهائي ادامه بدهد! و به اين ترتيب اختلاف ادامه پيدا ميكند، سالها و سالها... رسيدن به صلح و آرامش، رهايي از جنگ و صدماتش، دستيابي به آرمان ديرينه ي دوستي و آشتي، نيازمند فداكاري است؛ فدا كردن چيزهايي كه براي ما واقعاً عزيز است، چه حق باشند و چه ناحق. اما اگر فداكاري نكنيم، اگر حاضر نشويم از خواستهها، اهداف، منافع و چيزهايي كه برايمان عزيز است ،دست برداريم، آن وقت جنگ و اختلاف با همه بدي هايش همچنان ادامه پيدا خواهدكرد تا جايي كه ديگر قابل تحمل نباشد و تا آن موقع همه ي چيزهاي خوب را نابود خواهد ساخت. حال از خودمان بپرسيم آيا واقعاً ميخواهيم اختلافهاي خودمان را تا جايي كه هم خودمان و هم طرف مقابلمان را تا آخرين حد ممكن آزار بدهد، ادامه بدهيم؟ حتي تا جايي كه عواقب آن قابل جبران نباشد؟ آيا براي پايان دادن به اختلافها و رسيدن به صلح و آشتي حاضر به فداكاري هستيم؟ آيا ميتوانيم از چيزهايي كه به نظرمان مهم ميآيند، دست برداريم، يا حداقل در مورد آنها تجديد نظر كنيم؟ آيا ميتوانيم از منافع شخصيمان بگذريم؟ و آيا دستيابي به آرامش، صلح و دوستي براي همه ي ما به چنين فداكارياي نميارزد؟ دربارهاش فكر كنيم.
|