جمعه, 30 شهریور 1386 19:04 |
تعداد بازدید :6218 |
در حال تماشای تلویزیون بودم و مدام کانال ها را عوض می کردم. شبکه ای از کشتار مردم در عراق صحبت می کرد، دیگری بحران کم آبی و گرسنگی مردم را مطرح می نمود، یکی آسیب های جبران ناپذیر مواد مخدر و تاثیرات آن بر اجتماع را بر می شمرد و . . .
در فکر فرو رفتم. آخر این همه مشکل و بحران از کجا آمده؟ با وجود چنین مصایبی عاقبت این دنیا چه خواهد شد؟ آیا با این همه کشتار و انفجار در عراق کسی زنده خواهد ماند؟ احتمالا اگر زنده ای هم باقی ماند فرار را بر قرار ترجیح می دهد. بحران های محیط زیست چه طور! با وجود افزایش آلودگی آب، هوا و خاک بی شک جنگ های آینده بر سر غذا و آب است و انسان مانند حیوانات به اصل تنازع بقا خواهد رسید. تازه اگر انسان از این مشکلات جان سالم در برد آیا کسی خواهد توانست این مردم افسرده و ناامید را جانی تازه بخشد و آنها را شاد کند؟ یا اینکه هر کس برای کسب لحظه ای شادی هرچند پوچ و کذایی به مواد مخدر رو آورده و زندگی خود را به ورطه نابودی می کشاند. موادی که هر روز در رنگ ها و طرح های مختلف تولید و عرضه می شوند. با این اوضاع و احوال احتمالاً دیگر خانه و خانواده ای هم باقی نخواهد ماند و تمامی حریم ها شکسته خواهد شد و این دفعه به جای شهاب سنگ ها، عامل تخریب و نابودی زمین، انسان ها خواهند بود . به خودم آمدم. دیدم مشکلات چون هاله ای دنیای امروز را احاطه کرده است. بر طبق اصول عقلانی هر معلولی مستلزم داشتن علتی است، پس این مسایل هم علتی دارد. وقتی خوب بنگریم می فهمیم تمامی این دردها و رنج ها از منبع مشابهی سرچشمه می گیرند که از طریق رقابت های بین المللی و اعتراضات علیه آنها رفع نخواهد شد و یافتن راه حل اصلی برای این مشکلات نیازمند تغییری بنیادی در ذهن وفکر مردم است. اگر قلب مردم با محبت خالصانه نسبت به تمام نفوس سرشار باشد، آیا دیگر کسی حاضر می شود دیگران گرسنه و تشنه باشند، در جنگ کشته شوند و یا مورد ظلم قرار گیرند، و او با خیال راحت زندگی خود را بکند. اگر انسان خود را مسئول رفاه خود و دیگران بداند دیگر چنین ظلم ها و بی عدالتی هایی رخ نخواهد داد. و زمانی که فرد فرد ما زندگی خودمان را بر اساس محبت و خدمت به خلق متمرکز سازیم به دنیایی مملو از عشق خواهیم رسید. بیایید به جای حرف زدن عامل باشیم که دنیای امروز محتاج عمل است و وقت آن رسیده که هر فرد انسانی در خود احساس مسؤولیت برای رفاه و سعادت همه هم نوعان خود نماید. پس تلویزیون را خاموش می کنم و فرصت را از دست نمی دهم؛ چرا که این وقت را دیگر نبینم و این زمان را هرگز نیابم.
|