ضعیفه ی قوی! چاپ
مقالات شما
سه شنبه, 31 ارديبهشت 1387 12:17
تعداد بازدید :6234

وقتی که خبر قبولی ام را در رشته ی حقوق، به یکی از دوستانم دادم، او بعد از تبریک با کف دستش محکم به پشتم زد و با تبسم و تأکید گفت:"در پی حقوق از دست رفته ی ما زن ها باشی ها!"

لبخندی زدم و گفتم: "خودتان خواستید و ندادند!؟"

بعضی وقت ها با خودم فکر می کنم که چرا اکثر مردم منتظرند که دیگران آن ها را به حق شان برساند و خود برای رسیدن به چیزی که می خواهند تلاش نمی کنند و انتظار دارند که دیگران نیازشان را برطرف کنند و چرا وقتی حقی از کسی ضایع می شود، دیگران را مقصر می دانند؟

شاید عدم آگاهی از مفهوم حقیقی حق و وظیفه است که باعث می شود عده ای منکر تساوی حقوق زن و مرد شوند.

متأسفانه ما همیشه عادت کرده ایم که اشتباهات خود را به گردن این و آن بیندازیم و علت محدودیت هایی که در جامعه نصیب ما می شود را جز خودمان می دانیم. در حالیکه اگر کمی دقت کنیم، می بینیم که همه چیز از کوچک ترین بنیان اجتماعی که همان خانواده است، آغاز می شود و هنجار ها و نا هنجاری های جامعه را می سازد.

متأسفانه خانواده ها که هنوز نظر فرزند دختر خانواده، برایشان بی اهمیت است، فرزند دختر را مدام تحقیر می کنند و او را در تصمیم گیری ها، نا توان می بینند، او را در عدم استقلال مالی قرار می دهند، و کار کردن را برای دخترشان مجاز نمی دانند. اکثریت مرد ها نیز معتقدند که اگر زن استقلال مالی داشته باشد، در انجام وظایف همسری، دچار قصور می شود.!

 در نتیجه زنی که از استقلال مالی محروم است، و فعالیت اجتماعی ندارد، مجبور است که آن چیزی باشد که همسرش می خواهد! بدون اراده، بدون استقلال فکری، یعنی کنیز حلقه به گوش!

 آیا این چنین زنی، اگر به هر دلیلی همسرش را از دست بدهد؛  می تواند به تنهایی بار مسئولیت یک خانواده را بر عهده داشته باشد؟  یا باید در شرایط ایجاد شده، تنها منتظر باشد؟ منتظر دستی که نیازهای مالی او را بر طرف کند و اگر آن دست نباشد، راهی جز گرسنگی کشیدن و یا از هم پاشیدن خانواده برای او باقی نمی ماند؟ زندگی او این گونه می شود، زیرا او همیشه وابسته به یک منبع اقتصادی  بوده، که دیگر وجود ندارد!

در طول تاریخ، تفاوت در ویژگی های جسمی و عاطفی زن و مرد، باعث شده است که زن همواره عنصری ضعیف و ناتوان تلقی شود، حتی این امر، در اذهان بسیاری از زن ها نیز درونی شده است!

 زنی که خودش را همواره کمتر از مردان می داند چگونه می تواند منتظر این باشد که دیگران او را با مردان برابر بدانند؟ زنی که خودش را از نظر نیروی انسانی کمتر از مرد می داند، زنی که باورش شده "ضعیفه" است، زنی که شیر زنان را "زنی با اخلاق مردانه" می داند و مردان ضعیف را "زن صفت" فرض می گیرد، باور دارد که زن به طور طبیعی ضعیف و خوار است و اگر هم شجاعت و توانایی ای در وجوش ایجاد شده، به خاطر اخلاق مردانه ای است که به طور کاملاً اتفاقی در خلقتش ایجاد شده!

زنی که اعتقادش بر این است که تنها مرد، شایستگی تصمیم گیری را – حتی در جزئی ترین مسائل- دارد، پذیرفته است که نمی تواند مثل مرد "خوب " فکر کند، او که ناتوانی در اداره ی زندگی را "با جان و دل" خریده است، چطور می تواند به فکر احقاق حق باشد؟ او که هنوز نمی تواند پذیرای مسئولیت یک خانواده باشد، او که هنوز نمی خواهد قدرت تفکر و تعقلش را با مرد خانواده برابر ببیند، او که هنوز بین فرزند دختر و پسرش تمایزاتی می بیند، چگونه برابری زن و مرد را به فرزندانش آموزش می دهد؟ و با این حساب، او بیهوده منتظر برابری است!

اما تا به حال این سوال را از خود پرسیده ایم که ریشه ی این تفکرات از کجا و از چه زمانی نشات گرفته است؟

شاید می توان گفت که ریشه ی این امر در گذشته از یک جهت  فقر مالی بوده است. زیرا همین ناتوانی در بر آورده ساختن احتیاجات مادی و اقتصادی به مرور زمان باعث شده که مرد همواره پشتیبان و تکیه گاهی برای تأمین احتیاجات مالی به شمار رود، همین وابستگی سبب تسلسل روند ناتوانی تأمین معیشت خانواده توسط زنان بوده است.

 بی سوادی نیز، از گذشته تا امروز یکی از مهم ترین عوامل زبونی زن در خانواده به شمار می رود. اگرچه در دوران مشروطیت، چند تن از زنان، با همت فراوان و با بهره گیری از راهکارهایی که در آن زمان ارائه شده بود به تلاش برای برقرار ساختن تساوی بین زن و مرد و ارتقاء سطح علمی زنان دست زدند و به ساختن تعداد بسیار زیادی مدرسه اقدام نمودند. به طوری که در مدت یک سال، این نسوان با همت، حدود 60 مدرسه را برای دختران احداث کردند.

 همچنین عدم خود باوری زنان و پی نبردن به ارزش واقعی یک زن هم یکی از موارد عقب ماندگی زنان در دوران قدیم بوده که البته هنوز هم عده ی بسیاری از زنان، بر نیروی خود واقف نیستند.

و مورد دیگر تعدد زوجات بوده که باعث می شده تا در بسیار ی موارد ارزش زن به مرتبه ی پائینی نزول کند، زیرا تعدد زوجات نشان دهنده ی اهمیت زن صرفاً  از لحاظ تأمین نیاز های جسمانی بوده است.

بد نیست که مروری بر زندگی یک زن – که اکثریت هم در این شرایط هستند-  داشته باشیم. مبدأ را از ازدواج می گذاریم. از زمانی که یک دختر به سن ازدواج می رسد. بر طبق هنجار های جامعه او باید منتظر باشد تا کسی او را انتخاب کند، زیرا او حق انتخاب ندارد! با این شرایط که ازدواج کرد و زمانی که باردار گردید، بی صبرانه منتظر است که جواب سونوگرافی نشان دهد که فرزندش پسر است تا همسر و اطرافیانش را خوشحال نماید. در غیر این صورت، با برخورد های ترحم آمیز آنان رو به رو خواهد شد. مطرح ساختن همین سوال که "دختر است یا پسر؟" ضرورت و فوریت این مسأله را نشان می دهد که اطرافیان تفاوت زیادی بین زن و مرد قائل هستند. با این تفاسیر فرزند به دنیا می آید. در دوران کودکی، فرزند پسر اگر گریه کند از طرف والدین و اطرافیان مورد خطاب قرار می گیرد که : مرد که گریه نمی کند! مگر دختری که گریه می کنی!

 و از همان زمان به کودک می آموزند که مرد، قوی، با شهامت و شجاع است، و زن ضعیف! برای مثال طفل پسر از همان کودکی آموزش رانندگی می بیند در حالیکه فرزند دختر بعد از 18 سالگی، آنهم نه هر دختری! اجازه ی آموزش رانندگی پیدا می کند و...

فرزند پسر، اجازه دارد، تنها به مدرسه برود، برای خرید به خیابان برود، در کوچه بازی کند، در حالیکه این امکانات به فرزند دختر داده نمی شود! دختری که در مقابل بسیاری از رفتار های زننده و غیر اخلاقی اجتماعی، عکس العمل دفاعی دارد  و نمی گذارد که کسی، حریمش را بشکند، به صفت "لات" و پسری که برای دفاع از خود حتی از سلاح های سرد هم استفاده می کند، "همه فن حریف" و"دلاور و شجاع"  ملقب می شود!

همچنین در موقعیت تحصیلی، خانواده ای که ورود به محیط دانشگاه را معادل با فاسد شدن و به خطر افتادن اخلاق و تربیت دخترش می داند، چگونه می تواند بستر کمال طلبی و پیشرفت اجتماعی و فرهنگی را مهیا کند؟ و اگر دختری از همچنین خانوده ای، برای ادامه ی تحصیل، در شهر دیگری پذیرفته شود، با مخالفت شدید خانواده مواجه می شود و این مخالفت، باعث می گردد که او به شخصه، به انحراف اخلاقی اش یقین پیدا کند و این انحراف را امری اجتناب ناپذیر بداند و اگر او همان گونه مثل قبل باقی بماند، مایه ی تعجبش می شود و این همه از این نشأت می گیرد که او هنوز به اراده اش، به انسانیت و شخصیت اش پی نبرده، و هنوز نمی داند که توانایی "نه" گفتن را دارد، و او به راحتی با اتخاذ تصمیم های عقلانی - و نه صرفا احساسی- از پس مشکلات و دام های جامعه خلاص می شود.

مادری که به جای تربیت روحانی فرزندش و شناسایی محیط اجتماعی – مبادا که چشم و گوشش باز شود-  تنها در فکر این است که دخترش کی منحرف می شود و او باید در آن زمان چگونه از عهده ی کنترلش بر بیاید، آیا می تواند انتظار این را داشته باشد که دخترش در مواجهه با عوامل بیرونی که تا به حال آن ها را حس نکرده، عکس العمل خوبی نشان دهد؟ آیا دختر این خانواده، با اینگونه تربیت، توانایی مستقل زیستن را دارد؟ آیا او می تواند در شرایطی که مجبور به انفرادی زیستن است، روی پای خودش بایستد؟ یا در موقعیت جدید، خودش را می بازد و تسلیم محیط پیرامونش می شود؟ آیا دختری که در محدودیت شدید خانواده ی پدری اش زندگی کرده است، می تواند در موقعیت های بحرانی و فراز و نشیب های زندگی زناشویی اش، همسری فداکار و شایسته باشد و در شرایط حاصله، تصمیم گیری صحیحی داشته باشد؟

آیا آن دختر می تواند در آینده برای فرزندانش مادری دلسوز و مهربان باشد که در تربیت آنان راه صحیحی را اتخاذ کند، یا قرار است او هم مثل مادرش، فرزندانش را در تنگنا و محدودیت و کنترل قرار دهد و نسلی دیگر را نیز به همین طریق محدود بار بیاورد؟... مادری که خودش ترببیت صحیحی نداشته، چه چیزی را می تواند به دخترش آموزش دهد؟... مادری که در خانواده ی پدری اش، از فرصت های برابر در کنار سایر فرزندان پسر خانواده بی بهره بوده، آیا می تواند فرصتی برابر برای فرزندان خود ایجاد کند؟...

 و اما چه باید کرد که این دور باطل متوقف شود؟

از نظر من این مشکل را می شود به دو طریق رفع کرد. طریق اول اینکه، زنان، بر تفکر " خود کم بینی" غلبه کنند و خود را باور کنند که زنان نیز همانند مردانند و اگر ضعفی مشاهده می کنند این در اثر نوع تربیت آن هاست، نه در جنسیت آن ها. و این را در خانواده ی خود نهادینه نمایند. زیرا مادران اول مربی فرزندانشان هستند.

طریق دوم این که، قوانین اجتماعی، در برگیرنده ی تساوی حقوق زن و مرد به مفهوم واقعی باشند. در ضمن اینکه وظایف زنان و مردان نیز به وضوح تعریف گردد.

افزودن جدید
نوشتن نظر
نام:
ایمیل:
 
عنوان:
قالب نوشته:
[b] [i] [u] [url] [quote] [code] [img] 
 
 
:angry::0:confused::cheer:B):evil::silly::dry::lol::kiss::D:pinch:
:(:shock::X:side::):P:unsure::woohoo::huh::whistle:;):s
:!::?::idea::arrow:
 
کد آنتی اسپم نمایش داده شده در عکس را وارد کنید.
عليرضا |1388-4-7 02:01:11
متأسفانه برخي گمان مي كنند كه مردان نبايد از
حقوق زنان دفاع كنند، در حالي كه اين باور
كاملاً اشتباه است. تا وقتي كه نيمي از افراد
انساني يعني زنان از حقوق حقه ي خود محروم
باشند؛ كل عالم انساني و جامعه ي بشري داراي
نقصي بزرگ است و از ترقي كلي محروم
رضا محمد جانی |1387-8-29 03:03:55
خيلي خوبه كه به راحتي ميشه به اين اطلاعات
دست پيدا كرد.مخصوصا براي من كه يه دانشجوي
معلمم و تشنه ي اين مطالب .ممنونم
ئئزبثس  - احسان |1387-8-18 07:55:11
علی خشنود
بهمن  - قلم پويا |1387-5-14 14:25:01
از متن تحلیلی که نوشته ای ممنونم.به نکات
مهمی اشاره کرده ای.ولي جاي خالي ساير علل
وساير راه حل ها در مقاله ات خالي بود.از جمله
اشاره به نقش كليدي زنان در بر قراري صلح
جهاني و نيز تغييري كه ما مردان بايد در نگرش
وبينش خود راجع به زنان و اصل مهم تساوي حقوق
زن ومرد بوجود بياوريم. براي تو وقلمت استواري
و پويشي مستمر آرزو ميكنم دوست من.
irandoost |1387-3-31 14:42:15
خیلی جالب بود به تفصیل مشکلات زنان و ریشه ی
آنان پرداخته بودی . جالب است که در جامعه ی
ایران تمامی اهداف زنان آمادگی برای ازدواج
بهتر مشخص شده حتی درس خواندن.
رهيار |1387-3-12 06:53:16
ممنون از اين مقاله بسيار زيبات. منتظر بقيه
مقالاتت هم هستم
فاران |1387-3-2 07:40:41
وضعیت همین طور است که می گویی. اما خیلی هم
این طوری نیست. عده ای هستند که با اذهان کوته
فکرانه ی خود راه را برای دیگران هم سخت می
کنند.
جانا سخن از زبان ما می گویی............
سپیدار |1387-3-1 11:01:21
شرایط زنان را خیلی خوب توصیف کردی.

3.26 Copyright (C) 2008 Compojoom.com / Copyright (C) 2007 Alain Georgette / Copyright (C) 2006 Frantisek Hliva. All rights reserved."