نهایت ظلمت وبدایت نور چاپ
پنجشنبه, 03 اسفند 1385 12:44
تعداد بازدید :5447

آیا این زمانۀ بی آغاز سرانجامی چنین تلخ را به خود خواهد دید ؟

آیا جهان و جهانیان از هُرم جنگهای خانمانسوز و جانسوز جانی سالم به در خواهند برد؟

هزارن قلب ملتهب در جهانی ملتهب در انتظار رستاخیزی پایان دهنده و تکان دهنده اند .

هزاران چشم ، چشم به راه رجعت مسیح ، سوار بر ابرها ، از آسمانند . هزاران دیده به صبح طلوع شمس مهدی از افق تیره گون زمین خاکی دوخته شده . صدها دست به دعا برخاسته تا مهرِ هوشیدر از سرزمین مهرپرور ایران پدیدار گردد. صدها زبان رب الجنود را به بی زبانی صدا می زنند ...

انتظار و انتظار ، لیک دریغ از جُوی پندار ! دریغ از قلبی هشیار ! که ببیند و بشناسد موعود هزاره های بشری منتظر را ، که بنگرد عظمت جهانگیر امر متین اش را و بشنود آوای رسای دلنوازش را .

بنگر که آدمی چگونه چنین فریفتۀ نفسِ مکّار خویش است ! که می بیند و نمی بیند ! که می شنود و نمی شنود !

کوردلانی که چشم به آسمان و دل به زمین دوخته اند ! بد مستانی که طلایه دار هشیاریِ تاریخ گشته اند !

و دوست آمد ...

آرمان جهانی منتظر ، آرزوی قلبهایی منتظر ، نور چشمهایی منتظر .

« بر یک دستش آب زندگانی و بر دست دیگر فرمان آزادی »؛

آزادی از پرده های نُه تویِ تقلید و تعصب ، غفلت و منیّت .

او را نشناختند و دین را به دنیا باختند و از وطن مألوف تبعیدش ساختند. تبعید از ایران زمین به سرزمین انبیاء ، کرمل و عکا ، همان جایی که رسول الله صد طوبی بر زائر و زائرِ زائرش فرستاد. سرزمین موعود آرامگاه جاویدان بهاءالله گردید.

بهاءالله با امر مبرم یزدانی از ایران به جهانیان نورافشانی کرد. نظم بدیعش ، حال چون شعاع پر نفوذ آفتاب در ذره ذرۀ خاک جهان نفوذ می کند وتا اعماقِ آن را گرم و متحول می سازد. نظم بدیعی که با ترتیبی یکتا و تشکیلی بی همتا برای نجات آدمیان از ورطۀ هلاك ، تأسیس گشته است .

بذری که روزی در سرزمین تاریک ایران به دست قاهر یزدان کاشته شد ، گیاهی روینده و بالنده گردید که با خون بیست هزار دلداده از آن دیار آبیاری شد و حال بر تمامی نقاط جهان سایه افکنده و قلوب بیش از هفت میلیون انسان را به قیامتی دیگر زنده نموده و هر لحظه بر شادابی و طراوتش افزوده می گردد.

آری ، ای کاش آدمی از آنچه بر سالهای گذشتۀ تاریخ ، بر عاد و ثمود ، یهود ونصاری ، عرب و پارسی گذشته پند می گرفت و دیگر بار مُهر ننگین ظلم بر مظهر حقیقت و غفلت از پیام آور رحمت رابر پیشانی خود نمی زد.

لیک امر خداوند محتوم خواهد بود.

صلح فراگیر در پی جنگهایی جهانگیر ، زمین فرسوده از بیداد را فرا خواهد گرفت و بشریت خسته از حرف و دانش و ستیز و خواهش را، به ریسمان محکم عهدی نُوین با موعود زمان و زمین چنگ خواهد زد و دیگر بار دلِ پر زنگار را به آن یار خواهد سپرد .

                                                                        

افزودن جدید
نوشتن نظر
نام:
ایمیل:
 
عنوان:
قالب نوشته:
[b] [i] [u] [url] [quote] [code] [img] 
 
 
:angry::0:confused::cheer:B):evil::silly::dry::lol::kiss::D:pinch:
:(:shock::X:side::):P:unsure::woohoo::huh::whistle:;):s
:!::?::idea::arrow:
 
کد آنتی اسپم نمایش داده شده در عکس را وارد کنید.
آوا |1385-12-29 12:38:50
كاش همة ما، آدمهايي كه در اين دنيا زندگي
مي‌كنيم، مي‌توانستيم چشمهايمان را باز
كنيم و خورشيد را كه در وسط آسمان مي‌درخشد،
ببينيم. حضرت مسيح در انجيل مي‌فرمايند من به
اسم پدر آمدم و شما مرا قبول نمي‌كنيد، اما
وقتي كسي به اسم خود بيايد، قبول مي‌كنيد،
زيرا جلال را از يكديگر مي‌طلبيد، نه از
خداوند. واقعا جاي تأسف است، اين همه
انسانهايي كه تحت تأثير يك جمله يا يك فكر
انساني عادي قرار مي‌گيرند و به او مقامات
عالي نسبت مي‌دهند (مثلا مردمي كه از شاعري
مثل مولوي خدايي مي‌سازند، يا يك رهبر سياسي
مثل آيه الله خميني را به ...
نيايش  - هميشه غريق درياي عشقش |1385-12-5 17:52:00
چرا ايگونه با اين خطوط دلم را به خنجر اشك
كشيدي. اشكي كه نمي داند از چه بگريد. از غم
مظلوميت محبوب در ميان اعداءپركين يا از شكر
عنايت عرفان ظهور نور. اين قطرات نمي فهمند از
عشق شروع اين دقايق بي نظير ببارند يا به جهت
حزن دوري از يار فرود آيند. در انتظار صلح
نبايد نشت بايد برخاست و آنرا به سرزمين بشر
دعوت كرد. بايد از كهالت فاصله گرفت و در كوي و
برزن هرچه شمشير ظلم است دزديدو آنرا دريچه اي
كرد براي پرواز به آسمان عشق و اتحاد. بيا با
من تا بر زمين عشق بباريم اي همراه...

3.26 Copyright (C) 2008 Compojoom.com / Copyright (C) 2007 Alain Georgette / Copyright (C) 2006 Frantisek Hliva. All rights reserved."