كودك آزاري چاپ
يكشنبه, 31 تیر 1386 01:45
تعداد بازدید :6812

ساعتی بود که قلم را بر دل سفید کاغذ می چرخاندم. با کلمات بازی می کردم. ولی باز نمی دانستم ازکجا وبه چه صورت زخم جوانه ها وپرستوهای کوچک زندگیمان را بنویسم. کبوترانی که باید خود را آماده می کردند تا بار سفر را برای آینده ای بهتر ودرخشانتر مهیا می کردند، ولی چه آینده ای؟ به چه امیدی؟ وقتی بالهایشان  را به هنگام پروازمی شکنند وروح وروان پاکشان را نابود می سازند، دیگر چه می شود کرد؟

وقتی چشمم به آن عکس ها در سایت های اینترنتی افتاد، باورم نمی شد شکنجه هایي که حتی به ذهن جلادان تیره دل روزگار هم بروز نمی کرد، این به ظاهر پدران ومادران سر جگرگوشه های خود می آوردند. گفتم، نه مگه می شه همچین چیزی امکان نداره. میکس وکارهای گرافیک، برای جلب بیننده است، مثل هزاران سایت اینترنتی که فقط می نویسند که اظهار وجود ی کرده باشند. ولی وقتی چند شب بعد این تصاویر را درتلویزیون دیدم باورم نمی شد، مات ومبهوت به صفحه تلویزیون زل زده بودم وتصاویر وحرفهایشان را می شنیدم. هاله ی دوساله وزیبا که بخاطر شکنجه های والدینش دو سال از سنش بزرگتر مي نمود. هاله ای که وقتی وی را پیدا کردند، شبها درلانه کبوترها می خوابیده، کمرش شکسته، گردنش خم شده ویک پایش هم می لنگید. پشت کمرش نشانه های سوختگی با قاشق نمودار بود. وای خدای من باورم نمی شد. وفقط این یکی ازهزاران هاله بود که درروززیر بارشکنجه های والدینش پرپرمی شد و از بین می رفت. هم چنان مات ومبهوت بودم فرزندانی که پاهایشان با سیگار سوخته شده بود، فرزندانی که بخاطر کتک زدن های والدینشان مرده بودند، آری مرده بودند. دیگر تاب وتحمل نتوانستم بیاورم. آن عکس ها ، تصاویر، صحبت های والدین که بدون هیچ دلیلی فرزندان خود را زیر بارکتک نابود می کردند. بالهایشان را می شکستند ولذت پرواز را از آنان دریغ می کردند. زیربار این همه فشار تاب وتحمل نیاوردم. شبکه تلویزیون را عوض کردم. ولی همچنان با خود می اندیشیدم که چرا؟ خانه ای که مأمن وپناهگاهی است برای جوانه های تازه در آمده، چرا باید به شکنجه گاه تبدیل شده، چرا باید در روز گلهای زیبایی بخاطر حماقت عده ای که فکر نمی کنم نام انسان را بتوان روی آنان گذاشت پرپرشده وازبین بروند. واقعاً آياآنان می توانند رشد کنند ویا رشدشان کامل خواهد بود؟ چه سرنوشتی پیدا خواهند کرد؟ چگونه می توانند پناهگاهی که درخانه ی خود نتوانستند برای خود بیابند در جامعه ای بیابند که به هیچ کدام از افرادش نمی توان اعتماد داشت؟ افرادی که مانند گرگ درکمین بره های زخم خورده هستند. با خود می اندیشیدم که چه کس مسئول این همه حماقت خواهد بود؛ والدین، جامعه، مسئولین، حتی خود من. چه کسی می خواهد ویا چه کسی می تواند این پرستوهای زیبا را از زیر دست قصابان وحشی وبی رحم نجات دهد. خیلی دلم می خواست بتوانم آنان را نجات دهم؛ ولی تعدادشان نه یکی، نه دوتا، نه ده تا، بلکه هزاران هزار نفر بود و من به تنهایی نمی توانستم همه آنان را نجات دهم، پس باید چه می کردم؟ یاد بیان مبارک افتادم که فرموده بودند: طبیب جمیع علت های تو ذکر من است. اگر فقط و فقط به همین جمله ایمان داشتیم، کل مشکلات عالم حل می شد. فراموشی حق، عدم روحانیات، همه اینهاباعث سنگی شدن دل آنان شده بود.  باعث شده بود چشمشان را برروی حقایق ببندند، باعث شده بود عقده های بچگی خود را سر عزیزانشان تلافی کنند. اما، اگر لحظه ای درنگ می کردند وبه کارشان وسرنوشت نو شکوفه های زیبایشان فکر می کردند، مطمئناً می توانستند تصمیمی عاقلانه بگیرند. آن موقع بود که پرستوهای زیبایمان لذت پرواز را تجربه کرده ومی توانستند درآسمان تعالی  اوج بگیرند.

افزودن جدید
نوشتن نظر
نام:
ایمیل:
 
عنوان:
قالب نوشته:
[b] [i] [u] [url] [quote] [code] [img] 
 
 
:angry::0:confused::cheer:B):evil::silly::dry::lol::kiss::D:pinch:
:(:shock::X:side::):P:unsure::woohoo::huh::whistle:;):s
:!::?::idea::arrow:
 
کد آنتی اسپم نمایش داده شده در عکس را وارد کنید.
سپیدار |1386-5-13 02:25:09
خیلی دردآور است. مظلوم ترین موجودات عالم را
به خاطر خودخواهی خودمان . . . باید کاری کرد
اگر فقط فقط به خاطر نجات این گنجشکهای بی
پناه هم که شده از همین امروز باید کاری کرد.
باید آگاهی داد تا مردم از دام خودپرستی رها
شوند بتوانند نفسشان را کنترل کنند. تا دیر
نشده باید کاری کرد.
IRANDOOST |1386-5-2 16:25:05
مقاله اي بسيار زيبا بود . من هم آن برنامه را
از شبكه ي چهار ديدم . آن صحنه ها و آن دختري كه
پشتش را داغ كرده بودند . صحنه هايي از دختري
كه پدرش او را وادار مي كرد تا ميخ هاي كج شده
را با چكش سنگيني صاف كند . دست هاي كوچك او كه
زخم شده بود . اين بدبختي ها براي دختر به خصوص
از زمان طلاق پدر و مادرش چند برابر شده بود .
صحنه هايي از مادر كه در دادگاه گريه مي كرد و
مي گفت اين دختر انگار كه نصف شده . در آن
برنامه كه بيش از يك ساعت ادامه داشت صحنه ها و
حرف هايي شنيدم كه من نيز باورم نشد . پاي
شكسته ، بدن هاي داغ شده با قاشق و هزاران
شكنجه ي ...

3.26 Copyright (C) 2008 Compojoom.com / Copyright (C) 2007 Alain Georgette / Copyright (C) 2006 Frantisek Hliva. All rights reserved."