من و جوان ايراني چاپ
مقالات شما
چهارشنبه, 06 شهریور 1387 15:31
تعداد بازدید :6161

در تحقیقی که توسط سازمان ملی جوانان ایران انجام شده بود [1] خواندم که حدود 60% از جوانـان ایـرانی بـا سخـت گیـری های مدارس مخالف هستند و حدود 51% آنان می گویند نمی توانند در مدارس آزادانه عقاید خود را بیان کنند و نیز در تحقیق مستقلی که دکتر منوچهر محسنی انجام داده است [2] مطالعه کردم که دل مشغولی عمده ی جوانان 24-16 ساله، کنکور و توفیق در آن و مسئله ی آینده ی شغلی است و نیز در بین جوانان شهری بخصوص در طهران"چت روم" و مبادله ی پیام های موبایلی رواج دارد؛ پیام هایی که محتوای آن ها جوک های تازه و قرارهای ملاقات و بحث های مختلف است. تحصیل به عنوان محور زندگی جوان و نوجوان امروزی درآمده است؛ ولی در مدارس از ترس خبرچین های انجمنی، بحث های آنان در حضور گروه مَحرم انجام می شود و آنها در میان جمع از اظهار نظرهای صریح، خود داری می کنند و در اظهارات آنان نسبت به تصمیم گیری های والدینشان نوعی عدم اطمینان به چشم می خورد. بطور کلی " گفتگو با جوانان و ملاحظه ی تحقیقات موجود در این زمینه، تناقض جامعه ای را آشکار می کند که از یک طرف در مسیر افزایش جمعیت جوان و انفجار اطلاعات و گسترش نجومی وسایل ارتباط جمعی قرار گرفته و از طرف دیگر دولت با تکیه بر نقش خود به عنوان هادی و راهنمای جامعه، می کوشد با ایجاد ضوابط و کنترل تکنولوژیک به اهداف ویژه ی خود نزدیک شود." [3]  

گزارشگری آزاد در باره ی این نسل چنین می نویسد: "همنشينی با آنها که پر انرژی هستند و آرزوهای بزرگ در سر دارند، مسرت بخش است و البته شگفت انگيز. آنها در برابر هر چيزی که از بالا دستور داده شود مقاومـت می کننـد و بـا اعتمـاد بـه نفسی بـاور نکـردنی، همه چيز دنيا را با هم می خواهند؛ می گويندحقشان است که خيلی چيزها را داشته باشند، و حالا که ندارند بالاخره آن را خواهند گرفت". [4] 

وقتی این مطالب را مرور کردم به فکر فرو رفتم که برای این نسل مستعد اما محروم چه باید کرد و به کدام جنبه های زندگی درونی و بیرونی آنان باید توجه نمود و چه افق هایی را باید در مقابل اذهان فعالشان قرارداد. این پرسش ها در نظرم بود تا این که در جایی دیگر خواندم که به ایران دوستان توصیه شده بود" به نیاز ها و مشکلات جوانان عزیز رسیدگی کنید و آنان را به آینده امیدوارسازید تا خود را برای خدمت به نوع بشر آماده نمایند."

بعد از تفحصی در آن نکات نومید کننده، کمی در این گفته ی برجسته اندیشیدم و از خود پرسیدم نیازها ی جوانان ایرانی چیست؟ مشکلات آنان کدام است؟ بعد متوجه شدم که اگر بشود به طریقی این نیازها را یافت و این مشکلات را شناخت، آنگاه می توان "آنان را به آینده امیدوار ساخت" مگر جوانان ایرانی هم اکنون امیدی ندارند؟ مگر آنها از آینده مایوسند؟ متوجه شدم که پی بردن به این مسئله نیز بسیار مهم است. گرچه هنوز در این اندیشه بودم که چگونه می شود به نیازها و مشکلات جوانان دست یافت و چطور ممکن است آنان را امیدوار ساخت، ذهنم متوجه دنباله ی سخن شد؛ تا جوانان "خود را برای خدمت به نوع بشرآماده نمایند". دوباره از خود سوال کردم جوانانی که به نیاز هایشان رسیدگی نشده و در گرداب مشکلات دست و پا می زنند و نور امید در دلهایشان خاموش گشته، چطور می توانند آماده ی خدمت شوند، آن هم به عالم انسانی؟ برای پاسخ دادن به این سؤالات، بسیار اندیشیدم و سرانجام به این نتیجه رسیدم که بهترین راه برای پی بردن به نیازهای نسل جوان و نیز مشکلات گریبان گیر آنان و همچنین موثرترین طریق برای امیدوار ساختن آنان، ارتباط است؛ ارتباطی صمیمانه و صادقانه، یعنی نزدیک شدن به آنان؛ دوست شدن با آنان؛ گفتگو کردن با آنان و بخصوص گوش سپردن به درد دلهای آنان. اما آیا در این مملکتی که به هرکس و هر چیز و هر شیئی به دیده ی تردید نگاه می شود، می توان گفت که گسترش دایره ی دوستی گناه است؟ می توان گفت ارتباط یافتن مشکل است؛ خرج دارد؛ ضرر دارد؛ و یا خطرناک است؟ هرچه فکر کردم دیدم نمی توانم برای این پرسشها پاسخ مثبتی بیابم. به ذخیره ی تجاربم رجوع کردم و مطمئن شدم ایجاد این ارتباط؛ بر قراری این دوستی؛ حفظ این صمیمیت؛ و توسعه ی این رفاقت، بسی آسان است و از هر کسی در هر شرایطی بر می آید و اصلا این خودِ نسل جوان است که دوستی را می طلبد، یاوری را می جوید، مشاوره را می خواهد، و تکیه گاهی امن برای بروز اندیشه ها و احساسات خود جستجو می کند. بعد، از خود پرسیدم آیا اگر به این ترتیب با نسل جوان مرتبط شویم آن شناخت و معرفت صحیح حاصل نمی شود؟ و اگر در فضایی صمیمی و صادقـانـه آنچه را در تـوان و تجربه داریم در اختیار او بگذاریم آن امید و اطمینان به دست نمی آید؟ ملاحظه کردم که باز هم نمی توانم به این سؤال ها جواب منفی بدهم.

نتیجه ی این کنکاش و تفحص در مورد نسل جوان ایرانی این شد که به راحتی ممکن است ذهن و روح آنان را از این فضای تاریک و ترس آلود و تردید آمیز حاکم بر وطنش بیرون آورد و به مصالح و منافع عالم انسانی گره زد و آنگاه است که او همچون مرغی که از قفس رهايی یافته میدانی عظیم و بی پایان برای جولان خواهد یافت؛ جایی که می تواند تمامی استعدادها و قوای خداداد خود را به کار گیرد و در مسیر ایجاد مدنیتی نوین بر سیاره ی زمین مصرف کند و همین جولان و مشارکت و مصرف است که ذهنش را تقدم و روحش را تعالی می بخشد و به زندگیش معنا و جهت عنایت می کند و برای عملی کردن این جولان و مشارکت لازم نیست بار سفر ببندد و به ممالک دیگر برود تا بتواند به عالم انسانی خدمت کند. همین جا نیز اگر او  شروع کند حقایق نوینی را که دوستانش به او می دهند به قلوب همگنان خود القاء نماید، در حقیقت دارد در همین میدان و در همین راستا حرکت و خدمت می کند.

و نتیجه ی این تفحص برای خودم این شد که فکر و فؤادم را تغییر دهم و عمل و اقدامم را تصحیح کنم و بپا خیزم تا در این مسیر مبارک به جوانان عزیز سرزمین محبوبم کمک کنم. اگر شما هم موافقید با من همراه شوید.

[1] رسول نفیسی، سایت فارسی bbc ، 14 نوامبر 2006.

[1] همان منبع.

[1] همان منبع.

[1] کاوه ی امیدوار، سایت فارسی bbc ، 20 نوامبر 2006.

 

افزودن جدید
نوشتن نظر
نام:
ایمیل:
 
عنوان:
قالب نوشته:
[b] [i] [u] [url] [quote] [code] [img] 
 
 
:angry::0:confused::cheer:B):evil::silly::dry::lol::kiss::D:pinch:
:(:shock::X:side::):P:unsure::woohoo::huh::whistle:;):s
:!::?::idea::arrow:
 
کد آنتی اسپم نمایش داده شده در عکس را وارد کنید.
irandoost |1387-6-11 06:21:12
با لحني صميمي و خودماني دغدغه ي خودت را بيان
كرده بودي . از راه حلي كه در آخر پاراگراف سوم
مطرح كرده بودي خوشم آمد ولي كاش به آن بيشتر
مي پرداختي . باز هم ممنون . جالب بود .

3.26 Copyright (C) 2008 Compojoom.com / Copyright (C) 2007 Alain Georgette / Copyright (C) 2006 Frantisek Hliva. All rights reserved."