نور رو پيدا كرديد؟ چاپ
جمعه, 26 بهمن 1386 23:07
تعداد بازدید :6344

چه زود گذشت. دقیقاً پارسال همین موقع یعنی ساعت هفت و نیم روز بیستم بهمن ماه از بیمارستان خبر دادن پدر بزرگم فوت شده. امروز یک سال از اون ماجرا میگذره. وقایع زیادی در این مدت اتفاق افتاده. اما مهم ترین اون ها از نظر من تولد نوزادانی بوده که هر کدوم به نوعی در محیط اطرافشون تاثیر گذاشتن و تاثیر خواهند گذاشت.

بچه که بودم فکر میکردم بچه رو از بیمارستان میخرن! اما حالا میدونم به دنیا اومدن عزیزان ما بساطی داره. همون سختی اول، به ما نشون داد که راهی رو که شروع کردیم یا به نوعی در مسیرش قرار گرفتیم راه آسونی نیست. یعنی همچینم"هلو برو تو گلو" نیست. اگه هلو خودش بره تو گلو بعداً هستش همچین بیچارتون می کنه که به شکر خوردن می افتید! اول باید اون رو از درخت چید یا خرید. بعد باید شستش. بعضی ها پوستش میکنن بعضی هام نه. بعد باید بریدش و هستش رو خارج کرد که بعداً از هلو خوردن بیزار نشید. دیدید. این کار بظاهر ساده هم همچین بفهمی نفهمی مشکلات داره. تازه اینکه هلو خوردن بود و من تازه اولش رو گفتم. دیگه بقیش رو خودتون برید. سخته. درست می گم؟ 

اما خب وقتی برای هر چیز خوبی زحمت بکشیم بیشتر مواظبش هستیم. نمونش رو هم خودتون می دونید. همون داستانی که پسره نمیرفته سر کار. برای اینکه پدرش متوجه نشه از مادرش یک سکه می گرفته که نشون پدرش بده. باباش هم هر دفعه سکه رو ازش می گرفته می انداخته تو آتیش! پسره بیچاره هم می شسته سر جاش. خلاصه هر روز داستان همین بوده تا اینکه یک روز مادرش بهش پول نمی ده و می گه باید بری سر کار خودت پول پیدا کنی. مجبور می شه برای اینکه از باباش چک و سیلی نصیبش نشه بره سر کار. اون روز خوب کار می کنه و اوستاش یک سکه بهش می ده. شب باباش باز هم همون کار همیشگی رو می کنه. ولی این بار پسر دستش رو توی آتش می کنه و با اینکه دستش سوخت و سکه هم داغ شده بود سکه رو توی مشتش از آتیش بیرون کشید. و پدرش گفت: امروز خودت پول رو با بازوت پیدا کردی. براش زحمت کشیدی. این بود که سوختی اما نگهش داشتی.

همونطور که بزرگ شدیم مشکلاتمون هم همراه ما رشد کرد و بزرگ شد. دیگه مشکل ما پوست کندن میوه نیست و کار پدرمون هم نیست. مشکل ادامه تحصیل که اولی شه تا برسه به مشکل ازدواج که خودش تازه اول مشکلات دیگست. این مشکلات رو هم هر کدوم به نوعی پشت سر گذاشتیم یا می گذاریم. اما چیزی که مهمه اینه که چطور؟ با چه قوه ای؟

ما همیشه به کسی احتیاج داریم که توی مشکلات همراه ما باشه و اگه کمکون فیزیکی هم نمی کنه حد اقل دلداریمون بده یا امیدوارمون کنه. اوایل پدر ومادرمون این همراهی رو برای ما انجام می دادن. بعد کم کم دوستانمون هم اضافه شدن و بعضی موارد هم دلداری های مقطعی از هر کس دریافت می کردیم. اما خیلی جاها و خیلی وقت ها اون دلداری ها و امیدها هم جوابگو نیست؛ یا حتی بدتر از اون خود اون ها میشن قوز بالا قوز و ما باید اون ها رو دلداری بدیم! اینجا چی؟ چکار کنیم؟ اینجا تاریک ترین لحظه زندگی هر کدوم از ماست. جایی که باید به دنبال منبع روشنایی بگردید و در وجودتون روشنش کنید، که اگر این کار رو انجام دادید تا شما خاموشش نکنید خاموش نمیشه.. این منبع همیشه هست. فقط باید پیداش کرد. اما بعضی ها از همون اول این منبع رو همیشه همراهشون دارن. و همیشه استفاده میکنن. یعنی منتظر نمیشن تا زندگی تاریک بشه بعد روشنش کنن.

 اما یه سوال. این منبع چیه که بعضی ها دارن، بعضی ها پیدا کردن، بعضی ها دنبالشن و بعضی ها هنوز به فکرش نیافتادند؟

بهتره روش فکر کنید. اما حتماً یه چیز رو در ذهنتون داشته باشید. اون عکس هایی رو که خیلی دوست دارید و نگاهشون می کنید همه توی تاریک ترین مکان ها ظاهر شدن. از تاریکی ها نترسید. شاید عکس زیبایی باشید که قراره به ظهور برسید.

افزودن جدید
نوشتن نظر
نام:
ایمیل:
 
عنوان:
قالب نوشته:
[b] [i] [u] [url] [quote] [code] [img] 
 
 
:angry::0:confused::cheer:B):evil::silly::dry::lol::kiss::D:pinch:
:(:shock::X:side::):P:unsure::woohoo::huh::whistle:;):s
:!::?::idea::arrow:
 
کد آنتی اسپم نمایش داده شده در عکس را وارد کنید.
سپیدار |1386-12-8 11:02:13
خب درسته که این نور در درون انسانه ولی به نظر
من هر کسی یه جایی پیداش می کنه. یعنی ظهور اون
برای هر کسی ممکنه در جای متفاوتی باشه. یکی
وقتی تو طبیعت تنهاست پیداش می کنه، یکی وقتی
وسط جمع دوستانشه، یکی وقتی دعا می خونه و یکی
هم وقتی داره مطلبی رو می نویسه. به نظر من
مهمترین قدم، طلبه. این که ما اونو بخوایم و
دنبالش بگردیم.
فراسو |1386-12-1 17:24:19
جقدر خوب و صادقانه نوشته اید. خیلی هم منطقی
است. تشکر می کنم

3.26 Copyright (C) 2008 Compojoom.com / Copyright (C) 2007 Alain Georgette / Copyright (C) 2006 Frantisek Hliva. All rights reserved."