ايمان وتفكرانتقادي چاپ
پنجشنبه, 10 خرداد 1386 08:56
تعداد بازدید :5754

چند روز پيش كتابي به من هديه شد . كتابي با عنوان " شعله" كه اثر ويليام سيرز و رابرت كيگلي مي باشد . داشتم كتاب را مي خواندم كه يكدفعه مطالبي تازه را ديدم :

"الن مك برايد مور ، مادر لِوا گتسينگر ، يك مسيحي حقيقي بود كه هميشه با ديدي منتقدانه به انجيل مي نگريست ."مگر نمي گويند كه او سوار بر ابر نزول خواهد كرد . همه مي دانند كه از نظر علمي ابرها بخارهايي هستند كه از زمين بر مي خيزند . آنها پايين نمي آيند و ايستادن بر روي آنها غير ممكن است . كتاب مقدس مي گويد كه وقتي مسيح از آسمان ها فرود مي آيد همه ي چشم ها او را خواهند ديد . از نظر علمي زمين داراي انحنا است و براي اينكه همه او را ببيند او بايد صدها بار فرود آيد . در مورد خروج همه ي مردگان از قبر چه مي توان گفت ؟ كجا مي خواهيم اين همه مرده را جا دهيم ؟..."

 حتماً شما هم ،گاه با تفكر در آيات الهي سؤالاتي برايتان مطرح شده است . من نيز گاهي برايم سؤالاتي پيش آمده است . آری، سؤالاتي براي من به وجود مي آيد كه نمي توانم به آنها جواب بدهم . مجبورم خودم را توجيه كنم . " براي خدا كه كاري نداره "، " حتماً يك حكمتي بوده كه من نمي فهمم" و " خداوند   يَفعَلُ ما يَشاء و تَحكُمُ ما تُريد   است و ..."

حتي گاهي شنيده ام كه برخي مي گويند علم و عقل مخالف دين هست. شايد به اين دليل هست كه فكر مي كنند نبايد باور ها را نقد كرد و يا به عبارتي فكر كردن بيش از حد در مسائل اعتقادي ممنوع ...  

 مقاله اي از مزدا را خواندم :

 "مي خواهيد به منزل دوستتان برويد اما بخاطر نداريد كه خانه ي او در كداميك از خيابان هاي فرعي فلان بلوار است . بعد از كمي تلاش بياد مي آوريد كه در ابتداي خيابان مورد نظر شما داروخانه اي واقع شده ، حدود 100 متر بالاتر از داروخانه فروشگاه كوچكي وجود دارد و كمي بعد از آن درب آبي رنگ منزل دوستتان قرار گرفته است . بدنبال داروخانه اي مي گرديد . بالاخره داروخانه را در خيابان چهارم پيدا مي كنيد . مثل اينكه خيابان را پيدا كرده ايد . بايد وارد خيابان شويد و ببينيد كه فروشگاه را هم كمي بالاتر خواهيد يافت يا خير . پيش مي رويد و فروشگاه را پيدا مي كنيد . ترديد هايتان كمتر مي شود . اما هنوز مطمئن نيستيد . جلوتر مي رويد . به دربي آبي رنگ مي رسيد . آيا اين درب منزل دوست شماست؟

در دنياي ما جاي زيادي براي صدور احكام قطعي و رسيدن به يقين وجود ندارد . ( زيرا) اطلاعاتمان تقريباً هميشه ناقص ، وضعيت ها اغلب مبهم و نتائج تصميماتمان غير قابل پيش بيني مي باشند... . ( ما بر اساس احتمالات خود تصميماتي مي گيريم ) حكم هايي صادر مي كنيم و بر اساس حكم ها عمل مي كنيم .

آنگاه كه بين احكام صادر شده توسط ما تناقضي آشكار بروز مي نمايد ، هنگام مرور دوباره حكمها و تجديد نظر در باره ي آنهاست . در چنين زمان هايي ، حتي قطعي ترين حكم ها نيز مي توانند در آني ( لحظه اي ) بي اعتبار شوند . گويي كه ايشان از همان آغاز سايه ي نقيض خود را بهمراه داشته اند ... . به مثال ساده ي بالا مراجعه مي كنيم تا ببينيم چنين وضعيتهايي چگونه پيش مي آيند و عكس العمل ما در برابر آْنها چيست . ما با ديدن داروخانه به داخل خيابان چهارم پيچيديم . اين عمل ما به معناي صدور حكم ضمني زير در ذهن ما بود :

 1- خانه ي دوست من در خيابان چهارم است .

اين حكم آنقدر اعتبار داشت كه ما را وادار به ورود به خيابان كند ، اما بياييد فرض كنيم كه در خيابان چهارم فروشگاهي پيدا نمي كرديم . اينجا با تناقضي بين حكم فوق و احكام زير مواجه مي شديم :

2 – در خيابان دوست من فروشگاهي وجود دارد

3 –در خيابان چهارم فروشگاهي نيست

 اگر حكم (1) حكمي قطعي بود ما ناچار بوديم با وجود بروز تناقض بين احكام ذهنيمان بقيه ي عمر خود را در خيابان چهارم به دنبال خانه ي دوستمان بگرديم . خوشبختانه هيچ كدام از سه حكم از چنين قطعيتي برخوردار نيستند ؛ آنها از همان ابتدا در ذهن ما با نقيض هاي خود ظاهر شده بودند ، نقيض هايي كه اكنون با مشاهده تناقض بين احكام صادره ي فوق ، حضوري پر رنگتر پيدا مي كنند :

نقيض 1- خانه ي دوست من در خيابان چهارم نيست ( شايد اشتباه مي كنم كه مي گويم خانه ي دوست من در همان خياباني است كه داروخانه هم دارد . شايد در ابتداي خيابان پنجم و ششم و هفتم هم داروخانه اي باشد ؛ شايد داروخانه اي كه در خيابان دوست من بود ديگر دائر نباشد .)

نقيض 2- در خيابان دوست من فروشگاهي وجود ندارد ( شايد اشتباه مي كنم كه مي گويم در خيابان دوستم فروشگاهي هست يا شايد فروشگاهي قبلاً بوده و حالا تعطيل شده )

نقيض 3- در خيابان چهارم فروشگاهي هست ( ولي من آن را پيدا نمي كنم )

 اكنون كه با تناقضي مواجه گشته ايم معلوم مي گردد كه با تمام اعتباري كه از همان لحظه ي اول براي اين احكام قائل بوديم اين آگاهي نيز در ما وجود داشت كه چه بسا يك يا چند تا از اين حكم ها غلط باشد ؛ منتها چاره اي نداشتيم كه به احكام صادره وفادار باشيم و تا زماني  كه با تناقضي در آن ها مواجه نشده ايم به كمك آنها به دنبال خانه ي دوست خود بگرديم . حالا نيز تنها با جايگزين كردن يكي از احكام با نقيضش مي توانيم به تناقض موجود خاتمه دهيم . البته اين جايگزيني لزوماً به معناي رد قطعي حكم جابجا شده نخواهد بود . اين بار خود اين حكم است كه به صورت سايه در كنار نقيض خود، حضوري پررنگ به هم زده و رفتار ما را تحت تأثير قرار مي دهد ، با ما همراه گشته و منتظر فرصتي جديد و تناقضي جديد است تا راه را براي استيلاي مجدد خود بر شيوه ي انتخاب و عمل ما باز كند . تا آن زمان كه دوستمان را نيافته ايم هر كدام از شش حكم بالا ممكن است ، بارها ظاهر و غائب شوند . ما هر بار با خلق تركيبي نو از احكام در صدد پيدا كردن دوستمان برخواهيم آمد ...

 ايمان همين تلاش براي گذار انسان از تمامي تناقضات و رسيدن به منزل محبوب است .  هر بار ، بروز تناقضي تازه در دل مؤمن آشوبي نو به پا مي كند و او را به خلق وضعيتي تازه وا مي دارد ؛ وضعيتي كه او را يك قدم به دوست خود نزديكتر مي كند . اين ايمان ، همان حركت در راه است . ايمان ويژگي كسي است كه نه با مشاهده ی تناقضات دوست را انكار مي كند و نه، با اين ا دعا كه هم اكنون در منزل دوست گزيده ، با سماجت به انكار تناقضات موجود مي پردازد . مؤمن حتي آن لحظه كه در پشت در آبي رنگ خيابان چهارم زنگ را بصدا در مي آورد از خود مي پرسد كه " آيا اينجا خانه ي دوست من است ؟ " . اراده و عمل با وجود همه ي ترديدها و نگراني ها خصلت بارز مومن است . آنچه مي تواند آرامش و قرار را جايگزين شور و آشوب ايمان كند، ايمان به اين امر است كه، چه دوست پشت در باشد و چه نباشد ، براي نزديكتر شدن به او ، هم اكنون و همين جا ، بايد زنگ را نواخت . "

 اين مقاله را كه خوندم نظرم در مورد ايمان تغيير كرد . فهميدم كه ايمان يه طيف هست . من يک سري اطلاعات از ايمان دارم . وجود سايه هايي از آگاهي باعث ترديد در من ميشه . اين تناقض بخاطر كامل نبودن و محدوديت اطلاعات من است . شك به وجود دوست( خدا) نمي كنم بلكه راهي را كه براي رسيدن به دوستم پيش گرفته ام ، نقد و ارزيابي مي كنم . راستش يک درس بزرگ گرفتم ." تا تناقضي نباشه ما تحركي نداريم " عقل كارش همينه و با شك و ترديد باعث پيشرفت ما ميشه. مصداقش رو مي تونيم به وجود آمدن همين وسايل جديد بگيم .

 مهمترين چيزي كه ياد گرفتم اين بود كه " محتواي ايمان هر فرد قطعاً با ديگري فرق داره" . آيات مصون( خالي) از خطا هست اما فهم من مصون از خطا نيست . من فكر مي كنم از اين به بعد بهتر باشه باورهاي اعتقادي خودمون رو اينگونه بيان كنيم :" درك من از آيات الهي اين بوده كه ... "

 و يادمون باشه هيچوقت ما نمي تونيم بگيم كه " دين ( چه ديانت مقدس اسلام ، چه ديانت مقدس بهائي ، چه ديانت مقدس مسيحي يا اديان آسماني ديگر ) اين را مي گويد و شما خلاف دين صحبت مي كنيد... ". همانطور كه گفتم اين درك ما از دين هست . حق مطلق است اما وقتي كه مي خواهد مردم جهان را هدايت و اوضاع جهان را ترتيب و نظم ببخشد ، بايد در قالب هاي جهاني بيايد پس نسبي مي شود .

صفحه هايي ازيه كتاب آموزنده درمورد آموزه هاي نوين نظم جهاني رو ورق مي زنم . به صفحه اي مي رسم كه عنوان اون هست " نظر حضرت شوقي رباني درباره ي ظهورات رو به كمال " ؛ پيش مي روم و به جمله اي مي رسم : " رسالت بنيانگذار اين آئين نازنين تفهيم اين اصل است كه حقائق مذهبي نسبي است و نه مطلق" .

 تفكر انتقادي و ايمان – تحري حقيقت

قبل از اينكه در مورد ايمان و تفكر انتقادي صحبت كنم دوست داشتم كه در مورد جنبه هاي مختلف دين بنويسم . مي دانيم كه همه ي اديان داراي اصول مشتركي هستند؛ اصول مشتركي چون : اعتقاد به خداي يگانه ، نماز خواندن و روزه گرفتن ، راستگويي ، محبت، وفا به عهد و پيمان ، كمك به ديگران و... . در تمامي اديان براين اصول تأكيد شده است؛ اما جنبه ي ديگر اديان تعاليم اجتماعي و احكام آنان مي باشد كه دستوراتي است براي زيستن بهتر و نظم و ترتيب بخشيدن به جامعه و در سطح وسيع تر، جهان . علاج درد هاي انساني در هر دوره بوسيله ي احكام و تعاليم صورت مي پذيرد . در زمان حضرت موسي براي نظم بخشيدن به بني اسرائيل" احكام دَه گانه " بود ؛ در زمان حضرت مسيح انجيل بود تا افكار بني اسرائيل را بلندتر سازد ؛ در زمان حضرت محمد قرآن بود تا به اعراب و جهانيان رسم زندگي بهتر را بياموزد و بالاخره در اين عصر تمامي الواح و كتب مقدسه ي حضرت بهاءالله مي باشد .

 در تمامي اين اديان ، پيروان به تفكر فراخوانده شده اند . بارها هنگام تلاوت آيات قرآني خداوند بندگانش را به تفكر فرا مي خواند ، " لعلّكمُ تعقلون " ، " و كذلك يتفكرون في ذلك اولوالالباب " ، " لعلكم تفكرون " و... . در انجيل متي بارها مي خوانيم كه خداوند خطاب به بندگانش مي كويد " آگاه باشيد " . همچنين مي دانيم كه يكي از تعاليم حضرت بهاءالله اين است كه " دين بايد مطابق علم و عقل باشد " .

خداوند به ما اطمينان مي بخشد كه درمان و علاج دردهاي انساني در دست اوست . اما هر درمان و علاجي زمان خاصي دارد . سؤالي كه قبلاً با خود تكرار مي كردم اين بود كه " چرا امروزه انسان ها به مشكلات مختلف گرفتارند ؟ " ، " چرا بعضي مي گويند علم و عقل با هم تضاد كامل و انكار نكردني دارند ؟ " . اگر چه اين دو سؤال در ظاهر به هم ارتباطي نداشتند اما جوابي مشترك براي آن ها يافتم . ص6 و ص7 كتاب آموزه هاي نظم نوين جهاني بهائي :

 " رؤساي اديان امروز گمان مي كنند كه دين عبارت از تقليد آباء و اجداد است ، لهذا هر قومي تشبث( تكيه ) به تقاليد نموده ، آن را حق مي دانند و اين تقاليد چون حقيقت نيست ، لهذا مخالف با يكديگر است و از اين سبب اختلاف و عداوت ( دشمني) بين بشر حاصل شده زيرا همچنين گمان مي كنند كه دين مخالف علم است و عقائد دينيه را تفكر و تعمّقي لازم نيست. و تطبيق به علم و علم جائز نه زيرا عقل و علم مخالف دين است . لهذا عقائد دينيه بايد مجرّد ( تنها) ، عبارت از صرف تلقين رؤساي روحاني باشد و آنچه آنان بگويند ، بايد معتقد شد ولو ( حتي) مخالف علم و عقل باشد . حال آنكه علم و عقل نور است ، دين بايد مطابق علم و عقل باشد ... اگر دين ضد علم باشد باشد ، آن جهل است ... اين اختلافي كه در بين بشر است ، جميع منبعث از جهل است . اگر آنها دين را تطبيق به عقل الهي و علم بكنند ، همه پي به حقيقت برند... . اساسي كه جميع انبياء گذاشته اند حقيقت است و آن يكي است و همه مطابق علم "

 انتقاد چيست؟ انتقاد ، نه تمسك ( تكيه ) بر معناي ظاهري آيات است و نه كنار زدن آيات و حقائق مندرجه در آن . اكثر ما بر اثر گفته هاي والدين خود ، ايماني قلبي آورده ايم چون احساس كرده ايم كه آن چيزي كه به آن ايمان آورده ايم درست است و حاوي حقيقت است . بار ديگر برمي گرديم به بيان بالا . بارها شده است كه با خواندن آيات الهي سؤالاتي براي ما بوجود آمده است . با اين تفكرات چگونه برخورد مي كنيم ؟ با خواندن بيان بالا معلوم مي شود كه در ما بايد چنين سؤالاتي پيش بيايد . ما نبايد اين سؤالات را سركوب كنيم چون در اين صورت آگاهي ما نسبت به ايمان و باورمان ، توخالي و عبارت از جهل و خرافات است . نكته ي ظريفي كه به آن اشاره شد آن است كه ما با برخورد به اين سؤالات ، دوست خود و گفته هاي او را انكار نمي كنيم ، بلكه اين باور ، اعتقاد و گمان خودمان است كه نقد و ارزيابي مي شود . يادمان باشد كه در بيان بالا مي فرمايند : " اگر دين را تطبيق به عقل الهي و علم بكنند ، همه پي به حقيقت برند " .

پس من بايد در آيات الهي تفكر كنم و آن را مطابق علم و عقل سازم . علم پويا است و شرايط جهان هر روز تغيير مي كند . اگر اعتقاد و باور خودم را نقد و ارزيابي نكنم ، نمي توانم با مشكلات اطراف خودم به شيوه اي درست برخورد كنم ، زيرا ايمان من عبارت از اوهام بوده و تعصب مرا افزايش مي دهد . هر سؤالي كه برايم پيش مي آيد با تكيه بر ايمان قلبي خود به وجود حقيقت ، به جستجو و تفكر مي پردازم و آنگاه است كه ايمان من تبديل به ايقان مي شود اما باز هم احتمال اشتباه را به خود مي دهم . ايمان تعلق به بخشي از باورهايم دارد كه براي آنها دليل منطقي دارم .

باز هم فكر مي كنم . يادم مي افتد به عبارتي كه بارها آن را شنيده ام :

" هر كه در اين بزم مقرب تر است              جام بلا بيشترش مي دهند "

حالا معني اين عبارت را مي فهمم . هر كسي كه به آيات الهي نزديكتر باشه سؤالات بيشتري براي او مطرح ميشه و او دائم در اين فكر هست كه چگونه بين تفكر و ايمان سازگاري ايجاد كنه . راه حل اين كار خيلي ساده است . مطالعه ي بيشتر ، تفكر بيشتر ، انصاف و منطق . مرور هرچه بيشتر آيات الهي مخصوص اين عصر، به ما كمك خواهد نمود بر تفكر خود بيافزاييم . اين جمله را بارها براي خودم تكرار مي كنم " گاهي اوقات بيشتر بايد فكر كرد "     

 

افزودن جدید
نوشتن نظر
نام:
ایمیل:
 
عنوان:
قالب نوشته:
[b] [i] [u] [url] [quote] [code] [img] 
 
 
:angry::0:confused::cheer:B):evil::silly::dry::lol::kiss::D:pinch:
:(:shock::X:side::):P:unsure::woohoo::huh::whistle:;):s
:!::?::idea::arrow:
 
کد آنتی اسپم نمایش داده شده در عکس را وارد کنید.
فراز م.  - نظریه نسبیت!!!!!!! |1386-3-16 06:33:55
ایراندوست عزیز خیلی مقاله جالبی بود وقتی
دانشمندان یک الکترون ناقابل را هم ذره می
دانند و هم موج و هم هیچ کدام یعنی اینقدر علم
ما در مورد طبیعت بی جان نسبی است چطور می
وانیم اطمینان داشته باشیم حقایق معنوی را
کاملا فهمیده ایم کاش همه مثل تو فکر می کردند

3.26 Copyright (C) 2008 Compojoom.com / Copyright (C) 2007 Alain Georgette / Copyright (C) 2006 Frantisek Hliva. All rights reserved."