جمعه, 26 شهریور 1389 20:55 |
تعداد بازدید :8909 |
جنگ از جمله واژه های ناخوشایندی است كه متأسفانه هیچ نسلی نمی تواند ادعا نماید كه با آن غریب و بیگانه است. اگر چه ممكن است در سرزمینش جنگی نباشد، ولی به راحتی می تواند آن را در چند قدمی دورتر از مملكتش مشاهده كند و لمس نماید. كافی است یك بخش خبری از تلویزیون را نگاه كنید، روزنامه ای را ورق بزنید یا حوادث جهان را در اینترنت بررسی كنید تا جنگ را در مقابل چشمان خود مجسم نمایید: «در 40 كشور جهان بیش از سیصد هزار كودك زیر 18 سال به عنوان سرباز در نیروهای مسلح می جنگند». «گروههای شورشی ببرهای تامیل از دختران به عنوان بمب گذار انتحاری در سریلانكا استفاده می كنند». «حمله انتحاری در یك هتل در اسرائیل صدها زخمی و ده ها كشته به جای گذاشت». «در یك حمله به شیعیان عراق پانصد نفر كشته شدند». «در حمله به فلسطین صدها نفر زخمی شدند». «كشته شدن ده سرباز امریكایی در عراق». «گروگان گرفتن گروهی از آلمانیها در افغانستان». «جنگ داخلی در آنگولا تا به امروز جان نزدیك به یك میلیون نفر را گرفته است و یك چهارم جمعیت آنگولا مجبور شدند خانه و كاشانه خود را ترك نمایند»
كافی است چشمان خود را ببندید و تصویری از جنگ را به راحتی مجسم كنید: اجسادی كه به زمین افتاده اند، مجروحانی كه درد می كشند، ساختمان هایی كه فرو ریخته اند و چه بسا افرادی كه در زیر آوارها به جا مانده اند، مردمانی آواره كه با قیافه های مأیوس و سرگردان در جاده ای طویل كه به نظر بی انتها می آید گام برمی دارند، چادرهایی كه برای ایشان بر پا شده است _مردمانی كه خودشان نمی دانند به كدامین جرم از خانه و كاشانه خود دور مانده اند. مادرانی را می بینید كه برسرزنان، بر جسدی شیون می كنند، پدری كه سرش را بر دیوار می كوبد و كودكی كه گریان و هراسان به هر سو می دود. اینهانمایشی از جنگ است. همان گونه كه دلایل برپایی جنگ و اشكال آن متفاوت است، خرابی هایش هم بیش از آن است كه بتوانیم بر شماریم. حمله های شیمیایی و بیماری ها و رنج هایی كه سالیان سال پس از آن دوام می یابد. جنگ یعنی ویرانی، یعنی نفرت، یعنی كشتار، یعنی ظلم، یعنی نشان دادن قساوت به دیگری و متأسفانه به همنوع خود. تا جایی كه می دانم، جنگ مترادف با اینهاست. به نظر شما كدام وجه از این موارد تلخ تر و وحشیانه تر است؟ من هم با شما موافقم كه همه آنها تلخ است و دردناك، ولی شاید آنچه كه ورای اینها و از همه وحشتناك تر است، فكری است كه با دیدن این صحنه ها در هر انسانی بیدار می شود؟ این صحنه ها متعلق به كیست؟ در كجای دنیا است؟ نكند در سرزمین من باشد! نكند متعلق به كسان من باشد! اگر متعلق به من نیست، دردش سبكتر می شود. به ویژه اگر مربوط به دشمن باشد. اگر من سفیدم، در رنج بردن سیاهان در نبرد سیاه و سفید نمی رنجم. اگر شرقی هستم، در جنگ میان شرق و غرب، آرزو می كنم كشتار از غربیان باشد، چرا كه من شرقی هستم و غربیان دشمن. دشمن كدام است و دوست كیست؟ آنچه جنگ را وحشیانه می کند، علاوه بر صحنه های آن، فكری است كه توجیهش می كند و آن دیدن دیگری است. اسم دشمن را روی فردی گذاشتن است. فردی كه ممكن است تا چند وقت پیش دوست بوده است، فقط رنگ پوستش با من فرق دارد. همان همسایه است، فقط آئینش با من متفاوت است. همنوع من است، هم فكر من است، فقط سرزمینش با من فرق دارد. وحشیانه بودن جنگ در آسان دشمن شدن است. حفظ خانه خود و فرزند خود، با فكر نابود كردن خانه و خانواده دیگری است. محق جلوه دادن كشتار دیگران برای زنده ماندن خود است. اسلحه كشیدن به روی كسی است كه نمی دانی فكرش چیست. آیا با جنگ با تو موافق است؟ خانه كسی را خراب كردن است، بدون این كه بدانی در آن خانه چه طفلی ساكن است؟ با چه آرزوهایی در دل؟ چشمانم را می بندم. به راستی فكر می كنم چگونه با این همه تضادها دشمن نبینم، همه را دوست ببینم؟ آیا مگر نه این است كه این جنگها زاییده تعصبات است، تعصبات دینی، وطنی، نژادی، جنسی...؟ تعصب را چگونه می توانم از میان بردارم؟ اگر فكر می كنم جهان یك وطن است، پس هر كه در آن ساكن است، هم وطن من می شود. باید همه را دوست داشته باشم و وحدت میان انسانها را بپذیرم. باید قبول كنم همه جزء خانواده من هستند و فرزندان من.
|