آمار سایت

مندرجات : 721
تعداد نمایش مندرجات : 8771766
بازديدکنندگان : 7063231

قسمتهای سایت

مقالات شما
خواندنیها

عضویت در خبرنامه

مقاله های ارسالی

لزوم وجود اديان
در اصطلاحاتي كه به كار مي بريم دقت كنيم
دروغ فتنه انگيز
پرتو اميد
جواهر وجود انسان
درد دل
ارزش زندگي و جنگ
قاچاقچي بيداردل
حيات نسل جوان ازديدگاه اخلاقي
چرا نماز می خوانیم؟
دین و علم
علم حقيقي
شاه کلید موفقیت
تجمل : راحتی یا اسارت؟
کدام مهمترین بود؟
نظري به توافق علم و دين
علم به تنهايي؟
یک اتفاق ساده
آسمانهانشانه ی بزرگی من است...
محبت
اکسیر
وحدت ادیان، امّا چگونه ؟
آیا علم می تواند خلاء روحانی ما را پر کند ؟
آمال
مهرجانان
نور رو پيدا كرديد؟
شيك بپوشيم اما....
دین و دنیای جدید
آرسنال 6- لیورپول3
شهرخالي است زعشاق
توانسانی یاشیطان؟
شعرفاصله
دین گریزی
درزيرآفتاب
خودتان بخوانید
به نام دوست دارانسان ها
سياست و پرسشهاي يك جوان-2
مهرانورازآن کشوردرخشید
نهایت ظلمت وبدایت نور
ردپا
همچون خدا
زندگی شیرین است
پائیز
ازکجاآمده ام ، آمدنم بهرچه بود؟
یگانه پرستی در دیانت بهایی
گفتگويي باخودم درايام صيام
راه حقیقت
رازونياز
قانون سوم نيوتن يامسيح؟
عشق آفرينان لحظه ها

مطالب خواندنی از منابع دیگر

زندگي در دنياي رحم چاپ پست الكترونيكي
پنجشنبه, 17 بهمن 1387 04:42
تعداد بازدید :20663
 

 

جان و جنی دو جنین در رحم مادرشان بودند. آن ها در دنیایشان بسیار راحت و خوشحال بودند و دنیایشان را "رحم" می نامیدند. آن ها تمام گوشه کنار رحم را جستجو کرده بودند و می دانستند که عالمشان سیاه، تاریک، گرم و محدود است و در تمام جهات دیواری نرم دارد. به تمام چیزهایی که احتیاج داشتند رسیدگی شده بود. مهم ترین اندام برای آن ها بند نافشان بود. این عضو برای آن ها خیلی اهمیت داشت و به آن "بند ناف" می گفتند. بند ناف برای آن ها منبع زندگی، غذا و خون بود. و همچنین تمام ضایعاتشان را با خود می برد. زندگی زیبا، آسان و راحت بود.

هر روز پیغام جدیدی از طرف مرکز فرمان می آمد. "سلول های بیشتری برویانید". "سلول ها را تقسیم کنید". "سلول ها را تقویت کنید". "سلول ها را تکثیر کنید". "استخوان بندی به وجود بیاورید". "عضو جدید تولید کنید". "چشم ها را کامل کنید". "گوش ها را کامل کنید". " مغز را کامل کنید". انگشت دست به وجود بیاورید". "انگشت پا تولید کنید". و غیره. و هر دوی آن ها مطیعانه به این پیغام ها پاسخ می دادند و برای رشد دادن همه این چیزها انرژی صرف می کردند.

یک روز، جان و جنی این گفتگو را با هم انجام دادند: 

جان : "من از رشد دادن این همه چیز خسته شده ام و نمی فهمم چرا ما این کارها را باید انجام دهیم. تمام چیزی که ما این جا احتیاج داریم بند نافمان است و او به تمام چیزهایی که ما می خواهیم رسیدگی می کند. بقیه چیزها بی استفاده هستند.این کار هدر دادن وقت و انرژی است. مرکز فرمان فقط می خواهد ما را سرگرم کند و نمی گذارد ما بزرگ و چاق شویم و از زندگی لذت ببریم. نگاه کن چقدر لاغر و بلند و پیچیده شده ایم. وقتی گرد و ساده و چاق بودیم خیلی خوشگل تر بودیم."

جنی : "من می دانم که ما یک عالمه کار سخت باید انجام بدهیم و غیر ضروری هم به نظر می رسد، من هم خسته شده ام و دوست دارم بنشینم و از زندگی لذت ببرم. . . اما ما می دانیم که مرکز فرمان ما را دوست دارد و به ما اهمیت می دهد. او هرچیز را که لازم داریم آماده می کند. اگر به ما می گوید که این همه کار انجام دهیم، حتماً حکمتی در آن است. برای همه این ها هدفی باید وجود داشته باشد. این سلول ها و عضو ها تحت یک الگوی بسیار جالب رشد می کنند. این نمی تواند اتفاقی باشد. حتماً ما آن ها را برای چیزی لازم داریم. . . "

جان : "برای چه چیزی ممکن است آن ها را احتیاج داشته باشیم؟ به این دست نگاه کن، به چه درد من می خورد؟ بی استفاده است. ما به اون احتیاجی نداریم! تمام چیزی که احتیاج داریم بند ناف است."

جنی : "می دانی، من احساس می کنم دنیای دیگری خارج از این این جا وجود دارد. یادت می آید آن روز صداهای هارمونیکی شنیدیم. آن ها صداهایی متفاوت بودند، و از دنیای ما نیامده بودند. خیلی زیبا بود و من را تحریک کردند. من در این پیغام ها عشق مرکز فرمان را می توانم احساس کنم. من فکر می کنم برای رفتن به دنیای که برای ما مهیا شده است آماده می شویم. یک روز ما از دنیایمان خارج خواهیم شد. من مطمئنم که این خروج، دلیل رشد اندام ها در ماست. نگاه کن چقدر با هم هماهنگ هستند. نگاه کن چقدر با برنامه ریزی رشد می کنند. مرکز فرمان ما را برای چیز خاصی آماده می کند."

جان : "جنی بیچاره! عقلت را از دست داده ای.تصوراتت دارند با تو بازی می کنند. سر و صدا که زیاد است. هر روز صدای جدید می شنویم. این مربوط به رحم می شود و تو فقط کمی گیج شده ای. چه عشقی؟ چه دنیای دیگری؟ چه کسی دنیای دیگر را دیده است؟ هیچ چیز بیرون از این جا وجود ندارد. ما به بزرگ شدنمان ادامه می دهیم تا زمانی که رحم را پر کنیم و جای دیگری برای رشد وجود نداشته باشد و بعد بند ناف گیر می کند و ما هر دو می میریم. همین! خواهی دید. فقط صبر کن و ببین. من از این وضع خسته شده ام. من می خواهیم زندگی را آسان بگیرم و با آرامش چاق شوم. اگر تو می خواهی همچنان رنج بکشی و این چیزها را تولید کنی و رشد بدهی، خب این به خودت مربوط می شود. اما بدان که وقتت را برای هیچ به هدر می هی."

در نتیجه جان از ادامه رشد دادن اعضایش امتناع کرد و چاق تر و چاق تر و چاق تر شد. جنی، در همان زمان، وفادارانه از تمام پیغام ها پیروی کرد و با زحمت فراوان تمام اعضایش را توسعه داد و کامل کرد.

هر دوی آن ها بزرگ تر و بزرگ تر شدند و جنی فکر می کرد شاید حق با جان بوده است. رحم حسابی پر و تنگ شده بود. . . آن ها احساس له شدن می کردند. بند ناف بعضی وقت ها گیر می کرد و آن ها فکر می کردند که خواهند مرد. زندگی بسیار عذاب دهنده و پردردسر شده بود، مخصوصاً برای جنی که تعداد زیادی اندام داشت که همه جا را اشغال کرده بودند. اما او هنوز عشق را احساس می کرد! او نمی توانست این موضوع را برای کسی توضیح دهد، اما او مطمئن بود که دنیای دیگری باید وجود داشته باشد و زندگی باید ادامه پیدا کند.

ناگهان دیوارهای رحم شروع به فروریختن کردند! انقباض و تکان های شدیدی به وقوع می پیوست، آن ها از هر جهت تحت فشار قرار می گرفتند. جان گفت: "به تو چه گفتم! این جا آخر خط است! دنیای ما خراب می شود، ما هر دو می میریم! و تو وقتت را برای هیچ به هدر دادی! ها! ها! ها! ها! خداحافظ جنی!"

جنی نمی توانست باور کند که چیز دیگری وجود ندارد. . . او همچنان امیدوار بود که اتفاق زیبایی رخ دهد. این کارها، توسعه تمام این اندام ها، برای هیچ نبود. . . ناگهان فشاری وارد شد و هر دوی آن ها به سمت تونل سیاهی هل داده شدند و به دنیای جدیدی بیرون آمدند. در این جا نور بود، هوا بود، دیواری وجود نداشت، آسمان آبی، درختان و رودخانه ها وجود داشتند، و دنیای جدید از هر طرف نا محدود بود. . . تمام اندام هایی که جنی با درد فراوان آن ها را به وجود آورده بود، شروع به کار کردن نمودند. او می دید، نفس می کشید، می شنید و دست ها و پاهایش حرکت می کردند! او نمی توانست آنچه را می بیند باور کند! او هرگز تصور چنین چیز زیبایی را نکرده بود . . . او بسیار خوشحال بود. از مرکز فرمان متشکر بود و راضی بود که برای رشد و توسعه اعضایش زحمت کشیده است. او واقعاً در بهشت بود ! حتی متوجه نشد که چه زمانی بند نافش بریده شد. او می دانست که در این عالم دیگر به آن نیازی نخواهد داشت. این یک دنیای بسیار متفاوت بود. . .

از سوی دیگر جان بسیار ناراحت و ترسیده بود. او نمی فهمید که چه بر سرش آمده است فقط درک می کرد که چیز زیادی از دست داده است. حتی نمی توانست بفهمد جنی از چه چیزی تا این حد خوشحال است. مأیوسانه به بند نافش چسبیده بود و امیدوار بود که بند ناف همچنان به او زندگی ببخشد و وقتی بند نافش را بریدند احساس کرد چیزی را گم کرده است.جان از این که اعضایش را به طور کامل رشد نداده بود خیلی خیلی ناراحت و پشیمان بود. او متوجه شد که حسابی عقب افتاده است و فهمید که زندگی او در مقابل جنی مثل یک مرده است. اما الآن برای تغییر خیلی دیر بود. . . او فرصتش را برای این که خودش را برای این دنیا آماده کند از دست داده بود . . . او به زندگیش در رحم نگاهی می انداخت و به خاطر تمام لحظاتی که برای رشد و ترقی کاری نکرده بود، حقیقتاً پشیمان بود. . .

در افکارش غرق بود که ناگهان احساس کرد در آغوش پرمهر مادرش قرار دارد، کسی که او را زیر سینه اش قرار داد و به او کمک کرد که شیر بمکد، چیزی که مزه خوبی داشت. او ممنون بود از این که حداقل کمی اعضایش را رشد داده است. زمانی که در آغوش مادرش احساس امنیت کرد، دانست که زنده است و زندگیش ادامه دارد. . . اما در مقایسه با جنی چگونه حیاتی می توانست داشته باشد؟

به نظر شما رابطه عالم رحم و دنیای ما بی شباهت به رابطه دنیای ما و عالم بعد از مرگ نیست؟

اگر پاسخ شما مثبت است این شباهت ها چگونه و از چه جنبه هایی می تواند باشد؟

افزودن جدید
نوشتن نظر
نام:
ایمیل:
 
عنوان:
قالب نوشته:
[b] [i] [u] [url] [quote] [code] [img] 
 
 
:angry::0:confused::cheer:B):evil::silly::dry::lol::kiss::D:pinch:
:(:shock::X:side::):P:unsure::woohoo::huh::whistle:;):s
:!::?::idea::arrow:
 
کد آنتی اسپم نمایش داده شده در عکس را وارد کنید.
شهريار |1387-11-25 23:47:25
درهردو حالت، يعني انتقال از عالم رحم به
اين عالم و انتقال از اين عالم به
عالم بعد، زندگي انسان ادامه دارد و فقط
از حالتي به حالتي ديگر در مي آيد؛ اگر چه
قبل از انتقال، انسان نمي داند كه مرحله
ي بعد زندگي او كيفيتش چگونه است.

3.26 Copyright (C) 2008 Compojoom.com / Copyright (C) 2007 Alain Georgette / Copyright (C) 2006 Frantisek Hliva. All rights reserved."

 

اعلانات

1-آدرس سایت: http://www.javanim.org 

 

همچنين خود جوانان عزيز بايد در پرورش و اصلاح مفاهيمي كه به نظرشان ناقص يا نادرست است اقدام كنند؛ البته با رعايت ادب و احترام نسبت به نويسنده يا هر فرد يا گروه ديگري؛ تا انشاء الله مطالبي كه مطرح مي شود آموزنده و مفيد باشد

2-ارسال عكس: دوستان عزيز مي توانندعكس هاي مناسب اين سايت را ازطريق ايميل زيربراي ما ارسال نمايند.عكس ها توسط خودشما تهيه شده باشد:

lover.loyal@gmail.com

3-مقالات وخواندني هاي مناسب رااز طريق «ارسال نوشته هاي شما» براي ما ارسال نماييد.درج يك خواندني از منبعي ديگر در اين سايت به معناي تأييد صحت آن مطلب يا تأييد منبع آن نيست؛ بلكه هدف، صرفاً توجه به مواردي است كه ممكن است وجود داشته باشد و استمداد از افكار و ايده هاي جوانان در جهت رفع مشكلات احتمالي و استفاده از امكانات و موقعيت هاي مثبت اجتماعي

 

4- لطفاً مقالات و مطالب خواندنی خود را که مناسب این سایت می دانید از طریق گزینه ی ارسال مطالب فوق برای ما ارسال دارید تا در سایت منتشر گردد و مورد استفاده ی همه ی کاربران قرار گیرد. 

5-مطالب جوانیم و نظرات و دیدگاه های دوستان را از طریق صفحه ی فیس بوک جوانیم با آدرس زیر دنبال نمایید:

facebook.com/javanim 

oruspu numarasi canli sohbet numaralari sohbet hatlari telefonda sohbet telefonda sex sohbet numaralari arac muayene dava sorgulama trafik ceza sorgulama isimden numara sorgulama bilinmeyen numaralar