به توسعه چگونه مي نگريم ؟ چاپ
نوشته شده توسط شفق   
جمعه, 25 شهریور 1384 11:24
تعداد بازدید :6521

 توسعه در لغت به معاني مختلفي به كار مي رود . اين لغت كه ترجمه development مي باشد بر اساس آنچه منظور نظر گوينده و يا نويسنده باشد در متون و گفتارهاي مختلف با معاني ذيل و شايد معاني ديگري كه مي تواند به كار رود؛ استفاده مي شود : پيشرفت ، نمو، حركت و سير، تحول ، تكامل ، بالندگي ، بسط  را درمتون متفاوت به خود مي گيردكه گوياي منظور نويسنده مي باشدو پرورش ، عمران ، ظهور ، بهبود ، تكوين و .... بنابراين لغت development ترجمه هاي مختلفي .

اما جهت بررسي و دقت در مورد شاخصهاي امروزين توسعه، بايد به آنچه از مفهوم توسعه و ابعاد آن كه مد نظر سازمانها و نهاد ها و جوامع و گروههاي مختلف است، توجه نماييم .از جمله آخرين شاخصهايي كه سازمان ملل جهت توسعه كشورها معين و مشخص نموده است، عبارتند از :

1) ريشه كن كردن فقر و گرسنگي    2) دسترسي به تحصيلات ابتدايي    3) ترقي تساوي جنسي و قدرتمندي زنان     4) كاهش مرگ و مير اطفال    5) پيشرفت سلامت مادر زادي   6) مبارزه با بيماري هايي چون ايدز و مالاريا و ...  7) مراقبت از پايداري محيط زيست   و   8) پيشرفت مشاركت جهاني براي توسعه.

     اگر به شاخصهاي فوق توجه شود اين نكته معلوم و واضح مي گردد كه اكثر آن ها به نيت رسيدن به مرحله اي از رشد مادي و جسماني و يا نهايتأ انساني مي باشد . اين شاخص ها اگر چه مي توانند وضعيت ظاهري كشورها را تغيير دهند ؛ كيفيت سلامت و رفاه ساكنين كشورها و شهرها را تغيير دهند و بهبود بخشند ؛ با تجارت و مشاركت جهاني در امر اقتصاد از لحاظ مادي براي پيشرفت زمينه هايي را ايجاد كنند ؛ محيطي سالم و پر انرژي به وجود آورند كه نه تنها ساكنين فعلي زمين بلكه نسل هاي آينده نيز بتوانند از اين منابع محيطي به نحو صحيح استفاده نمايند ؛ كمك نمايند تا افراد به حد اقلي از تربيت انساني و تحصيلات عالي كه لازمه حداقلي از مطالعه و تمدن است نائل شوند ؛ اما مي توان گفت همه اين موازين و شاخصها ، مواردي هستند كه از جانب كشورهاي توسعه يافته براي ساير كشورها تعيين مي گردند و يا موازيني هستند كه حتي اگر آنها را نهادها و سازمان هاي بين المللي تعيين كرده باشند ، از روندي كه كشورهاي توسعه يافته طي نموده اند،اتخاذ كرده اند . به عبارت ديگر اصول بسياري از مراحلي كه كشورهاي توسعه يافته طي نموده اند، به عنوان شاخصهاي توسعه مطرح شده اند.  بنابراين مي توان چنين برداشت نمود كه كليه شاخصها و اصطلاحاتي كه به كار برده مي شود و يا مد نظر قرار مي گيرد به نوعي از آن تنها وصول به مرحله اي از رشد مادي و مدنيت ظاهري مورد توجه مي باشد و در اكثر موارد نيز همان مراحلي مقصد قرار مي گيرند كه كشورهاي صنعتي به آن واصل شده اند .

    اما اگر به وجود انساني دقيقتر بنگريم و او را علاوه بر وجوه جسماني و انساني داراي بعد روحاني كه با ارزشترين و مهمترين بخش وجودي وي است نيز بدانيم، مي توان در مورد مفهوم توسعه و موازين و طرق آن به گونه اي وسيعتر و با نگرشي متفاوت به بحث و گفتگو پرداخت .

    البته بايد همچون جوامع و سازمان هاي بين المللي بر اهداف مادي و موازين و شاخصهاي وصول به آن تأكيد نمود؛ اما آنچه نگرش و روشي متفاوت رانسبت به ملاكها و شاخص هاي پيش، مشخص مي سازد؛ همراهي و همگامي اين اهداف ظاهري و محدوداست با اهدافي ديگر كه ذاتا روحاني هستند . جهت ساختن مدنيتي الهي كه در آن هم رفاه مادي و هم رفاه معنوي اهل آن، محقق وحاصل گردد،هردونوع اهداف لازم است و وصول به هر يك، بدون ملحوظ داشتن ديگري ممكن و ميسر نخواهد بود . اين دو مدنيت همچون دو بال يك پرنده اند كه هردو جهت پرواز اولازم و ضروري هستند . مسلمأ تأكيد صرف بر جنبه هاي مادي و جسماني انسان هرگز جامعه را  به توسعه واقعي نخواهد رساند و شايد تنها شرايطي مخرب و منفي به بار اورد كه درآن هر كس به جهت تحصيل منافع خود بكوشد و منفعت ديگران را ناديده انگارد؛ اما بايد مطمئن بود كه تا آن هنگام كه جوامع و افراد در كوشش براي بهبود وضعيت بشر از لحاظ فقر و ايجاد توسعه، تنها به جنبه حيواني طبيعت انساني توجه كنند و به نيازهاي بعد روحاني وي بي توجه باشند؛ هرگز موفق نخواهند شد اين عوامل منفي و موانع توسعه را از پيش بردارند ، چنانچه تا كنون موفق نگرديده اند .

  بنابراين مي توان و بايد توسعه را نه تنها مادي بلكه معنوي نيز دانست و هدف آن را رفاه نوع انسان اعم از رفاه مادي و معنوي هر دو انگاشت . چنين توسعه و رفاهي شامل روندهاي كاملأ مادي از جمله سازماندهي توليدكالاها و خدمات و روندهاي انساني از جمله غني نمودن فرهنگ و آموزش و پرورش و حتي روندهاي روحاني از جمله تربيت قواواستعدادهاي روح انساني، مي باشد .

    مسلمأ برنامه چنين توسعه اي بسيار پيچيده تر از ارائه راه حلهاي صريح و ساده مي باشد . به عبارت ديگر چنين برنامه اي جهت مثلأ رفاه فقرا به ارائه پول به ايشان نمي پردازند ؛ بلكه به ايشان مي آموزند كه چگونه خود در مسير كسب معاش و تقويت اقتصاد خود، گام بردارند . بنابراين هر فرد در جوامع واقعا توسعه يافته به گونه اي تحت پرورش قرار مي گيرد كه بتواند از استعدادات و قابليات خود جهت رفاه خويش و جامعه اي كه در آن زيست مي كند، استفاده نمايد . چنين نگرشي بر مبناي ايمان كامل به وجود استعداد و كفايت بشري در همه افراد، بنا گرديده است و اينكه مي توان تمدني را ساخت كه در آن تنازع بقاء و رقابت و جاه طلبي و شهرت طلبي و احساس تفوق و منفعت جويي و غلبه بر ديگران، جاي خود را به تعاون و تعاضد و ايثار و فداكاري بخشد و اين تنها با توجه به رشد روحاني كه درآن هر فرد مي تواند به درجه اي برسد بدون اينكه ديگران را از مواهبي محروم گرداند ، ميسر مي شود . در چنين مدنيتي هر فردي از افراد انساني خود را در بستري مشاهده مي كند كه در بروز و توسعه و پيشرفت استعدادات واقعي وي ، او را ياري مي نمايد . بنابر چنين نگرشي استعداد ، لياقت ، قابليت و درايت افراد و حتي جوامع، بسيار مهم تلقي مي شود و هدف آن است كه با استفاده از استعداد بشر در حال بلوغ و با تحت تعليم و تربيت قرار گرفتن وي ، تحولاتي درحيات فرديي رخ بگشايد كه به تحولات در جامعه بشري كمك و مساعدت نمايد .

     با توجه به آنچه در فوق ذكر شد، تعليم و تربيت و آموزش و پرورش افراد و منابع انساني جهت توسعه جوامع و جهت بهبود اوضاع مادي و معنوي آن ها، اولويت توجه و اقدام را به خود اختصاص مي دهد . اما با توجه به هدف اصلي كه ايجاد مدنيت حقيقي و الهي است ، تربيت و تعليم نيز نمي تواند تنها شامل بعد مادي و يابعد معنوي باشد؛  بلكه بايد اين هر دو رابطور توأمان دربرگيرد. به عبارت ديگر هدف ، تربيت وتعليم افرادي با مهارتها و قابليات مختلف است كه بتوانند هر يك از جنبه هاو مراحل متتابع توسعه را رهبري نمايند .

   اگر قابليت را بتوان مجموعه اي از مفاهيم ، اطلاعات ، نگرشها ، صفات و منش هاي روحاني ومهارتها و  توانايي هايي دانست كه در راستاي هدفي خاص فرد را در تأمل و اقدام توانا سازد؛ بنابراين قابليتي كه در اثر آموزش و پرورش در جهت توسعه جامعه ايجاد مي شود، نهايتأ فرد را به تفكر و عمل قادر مي سازد و اين امر در فرايند توسعه و تحكيم جامعه مفهومي مشابه به خود مي گيرد . در واقع در مورد توسعه جوامع و افزايش ظرفيت آن ها بايد گفت فعاليتها و اقداماتي كه با برنامه ريزي سيستماتيك انجام شود و از تجربيات ، اقدامات و فعاليتهاي قبلي استفاده نموده باشد ، متضمن اين افزايش و توسعه خواهد بود .

   چنين اقدامات و فعاليت هايي مسلمأ بواسطه افراد و نفوسي انجام مي شود كه در مسير و در فرايند تحرك روحاني و تربيت حقيقي قرار گرفته باشند . بنابراين هرگز نمي توان به طبقه بندي افراد بر اساس وضع ظاهري و مادي آنها پرداخت . در واقع بايد گفت كه زمينه هاي حركت به سمت مدنيت مادي و معنوي در كنار هم قراردارد وشرايط حركت براي ساختن مدنيت حقيقي ، براي فقرا و ثروتمندان ، روستاييان و شهرنشينان ، تحصيل كردگان و بي سوادان، بايد به تساوي ايجاد شود تا توسعه حقيقي محقق گردد .

   اما آنچه به نظر مي رسد مي تواند در امر توسعه زير بنا محسوب شود ، تحول شخص به واسطه جريان تعليم و تربيت است كه اين مهم بواسطه آموزش صورت مي پذيرد . البته منظور از تربيت و تعليم مفهوم خاص آن كه عبارت است از سيستمهاي آموزشي در گروههاي سني متفاوت، نمي باشد؛ بلكه مفهوم عام آن مد نظراست كه عبارت است ازتربيتي كه هر فردي از افراد انساني، اعم از بيسواد و باسواد ، پير و جوان ، زن و مرد ، غني و فقير، بافرهنگ هاو مليت هاي متفاوت را شامل مي شود . هر فردي از افراد انساني با قرار گرفتن در جريان يادگيري و تعليم و تربيت حقيقي مي تواند نقشي فعال و مهم در مدنيت مادي و روحاني كه مجموعأ مدنيت حقيقي را تشكيل مي دهند، ايفا كند . جالب آنكه نه تنها در جهت ساختن مدنيت مادي كه حتي براي ساختن مدنيت روحاني هم، ما نيازمند يك ساختار آموزشي مي باشيم كه همه بتوانند در آن چگونگي عملكرد راهم ياد بگيرند؛دراين صورت است كه عالم انساني به توسعه مورد نظر دست خواهديافت. تحول و تغييري كه در افراد انساني بواسطه قرار گرفتن در سيستم آموزشي مورد نظر ايجاد مي شود، بسي عميق است . شايد بهتر باشد كه حقيقتأ آن را تحول بناميم و نه تغيير، زيرا فرددرآن تغيير ماهيت مي دهد؛ يعني در افكار ، اعمال ،آمال، ارتباطات، ديدگاهها و نحوه زندگي او تغييرات بنيادي ايجاد مي شود و مجموعه اينگونه تغييرات است كه به تحول اساسي جامعه مي انجامد.

  بنابراين ما براي توسعه به افرادي نيازمنديم كه آموزش و تعليم ديده باشند تابتوانند خود را وقف خدمت به آسايش عالم انساني بنمايند؛ يعني به امور از ديدگاه همه اقشار جامعه، اعم از غني و فقير ، بي سواد و باسواد ، پير و برنا و ... بنگرند و از نياز هاي هيچ گروهي غافل نشوند و با بكار گيري دانش و اخلاق، در پي يافتن راههاي حقيقي وصول به رفاه واقعي، اعم از مادي و روحاني، بر آيند .

    اما آيا چنين افرادي اكنون موجودند ؟ افردي كه ياراي ساختن مدنيت الهي جهت ورود ديگران در آن را داشته باشند؟اصلأ مدنيت الهيه بواسطه چه كساني بايد ساخته شود ؟نسلي كه در فوق از آن ياد شد چگونه ايجاد مي شود ؟

     از هدايات و بيانات الهي در اديان مختلفه چنين استنباط مي گردد كه اين چنين نفوسي بايد مبعوث گردند . نفوسي كه نوع جديد بشرند و حائز صفاتي رباني و مظهر بسياري از اسماء حقند . ايشان براي فقيران كنزند و براي اغنياء ناصح ؛ براي تشنگان بحرند و براي مظلومان ناصر ؛ براي مريضان شفائند و براي غمگينان ملجأ و پناه ؛ ايشان عالم وجود را روحند و سماء كرم را نجم و ... .

    اين صفات بايد ظاهر شود و اين اشخاص بايد بوجود آيند . آنچه در فوق ذكر شد تنها صفاتي اخلاقي نيستند كه بگوييم خوشا به حال كسي كه انها را دارد . بلكه بايد بگوييم خوشا به حال كساني كه اين صفات را حائز خواهند شد . بنابراين مدنيت مورد نظر مدنيتي متفاوت از آن چيزي است كه در حال حاضر در جوامع توسعه يافته وجود دارد . يعني نبايد به رشد تك خطي در توسعه عالم انساني قائل بود . همه جوامع نبايد بنا به ميزان و شاخص هاي پيشرفته ترين جوامع امروزي محك زده شوندودر همان مسيري حركت كنند كه جوامع به اصطلاح توسعه يافته امروزي، در حال گذار از آن هستند. به عبارتي مدنيت حقيقي و الهي چيزي نيست كه عده اي آنرا بسازند تا ديگران در آن وارد شده، باآرامش زندگي كنند . با حركت و فعاليت وقرارگرفتن در جريان يادگيري، همه با هم مدنيت مورد نظر را خواهيم ساخت . ما بواسطه تعاليم حق ، به عدل و داد توصيه شده ايم و عدل را مي توان به معني دادن حق هر كس به او تعريف كرد و اين حق همه افراد بشر است كه در ساختن مدنيت و در توسعه وترقي عالم، شريك و سهيم باشند . انساني كه لايق و قابل ساختن مدنيت حقيقي است، انساني است كه از قفس اوهام و جهل رسته باشد؛البته ما كه هم اكنون در قفس هزارن شبهات و مجهولات زندگي مي كنيم شايد در اين مرحله نتوانيم حتي تصور چنان مدنيتي رابنمائيم؛ اما مطمئنيم كه گامهاي عملي بعدي را مي توانيم با آگاهي بيشتر و روشن بيني افزون تر برداريم؛ چه كه در مسير اقدام وعمل است كه ياد مي گيريم كارهاي بعدي را چگونه بايد انجام دهيم .

    بايد بياموزيم چگونه قابليات هاي مورد نياز را بدست آوريم و از آنها استفاده كنيم . هرگز نبايد تصور كنيم كه صرقا افراد و تحول ايشان مد نظراست، بلكه به موازات آن و اصلأ در جهت تكميل تحول فرد ،اين تحول و تكامل جوامع و ساختار آنهااست كه بايد مورد توجه قرارگيرد؛ زيرا انسان موجودي اجتماعي است و نمي توان اورا مجزا از محيط اطرافش مورد بررسي وتحليل قرار داد . فرد بر اجتماع و اجتماع بر فرد تأثير متقابل دارند و اين همان مسأله عامليت و ساختار مطروحه در مباحث جامعه شناختي مي باشد .

    بنابراين در جريان آموزش بايد به اين نكته توجه نمود كه علاوه بر تحول فرد ، تحول جمعي چگونه حادث مي شود؛ شايد اين مهم نيز از طريق تعامل مابا ديگران و در جريان ياد گيري تحقق پذيرد. به عبارت ديگر، علاوه بر افرادكه بايددر آن ها، تحولي به سمت كسب قابليات و فضائل ايجاد شود؛ سيستم آموزشي نيز بايد به نحوي طراحي شود و اقدام كند كه در آن فضائل و كمالات مورد نظر، به عنوان هنجارها و ارزش هاي اجتماعي تلقي گردند و نه چيزهائي كه به عنوان ايده آلها و نظريات پسنديده، دركنارجامعه قرارگيرندو تنها افرادي برگزيده حائز آن هاباشند.

    امري كه بايد مورد توجه قرار گيرداين است كه آموزش و پرورش هم حاوي محتوا وهم حاوي سيستم است . شايد اقداماتي كه در حال حاضر جهت توسعه جوامع عقب افتاده و يا در حال توسعه، انجام مي شود؛ دراين جهت است كه يا سيستم عوض شود ويا محتوا. به عنوان مثال،امروزه بعضا محتواي آموزشي جديدي را كه به بهترين نحو مقاصد كشورهاي ديگر را برآورده ساخته،در سيستم موجوديك كشور اعمال مي كنند؛ اما در جريان ياد گيري مذكورمعلوم مي گرددكه هم سيستم و هم محتوا بايد مطابق با نيازهاي افراديك كشور معين باشدو بابرآوردن اين نيازهااست كه قابليت هاي لازم جهت ساختن مدنيت الهي فراهم مي شود.

      بسياري از سازمان هاي جهاني كه در راه پيشبرد توسعه اقدام مي نمايند، بعضي وظايف رافقط به عده اي محدودومعين مي اموزند تا بتوانند احتياجات ساير كشور ها را برآورده سازند و اين ، تنها مرز جدايي را پر رنگ تر و وضعيت را وخيم تر مي سازد . شايد بتوان توسعه حقيقي هر كشور را در گرو شناخت خود و محيط خود و به كار گيري دانش خودبراي يافتن راه ترقيات مادي و معنوي و بهبود و ضعيت زندگي دانست؛ به نحوي كه خود، با توجه به اين شناخت، تصميم بگيرد و امكان عمل و اقدام فراهم آورد؛كه اين خود، با حركت در مسير ياد گيري جمعي تحقق مي يابد .

    در پرورش و آموزش مورد نظر آنچه بيش از هر چيز به ياد گيري كمك مي كند، مشاركت است؛فرايندي كه درآن، هر فردي از افراد در ابتدا به توسعه و پرورش استعدادهاي خود مي پردازد؛ چه كه جو حاكم افراد را به تفكر و تعمق و اظهار و ابراز عقايد و ايده ها تشويق مي نمايد و سپس آن هارا ترغيب مي كند كه در كنار سايرين، علاوه بر قرار گرفتن در جريان ياد گيري سيستماتيك و مشاركتي ، به اخذ تصميمات و طراحي نقشه هايي بپردازند كه خود مجري آن ها خواهندبود. شايد بتوان فرايند مشاركت را از اعظم وسايل توسعه مورد نظر دانست كه ساير شاخص ها و موازين توسعه، از آن بي بهره اند .

  مشاركت، چنان كه ذكر شد، به توسعه استعداد هاي مختلف روح انساني مي پردازد؛ توسعه اي كه لازمه آن آموزشي است كه به يافتن حقيقت منجر مي شود . بنابراين درك حقيقت مستلزم مشاركت و عمل و طراحي وبرنامه ريزي است؛ يعني پرورش استعداد ها در تعامل با ديگران تحقق مي يابد.

     علاوه بر مزاياي فوق الذكر درباره فرايند يادگيري و تعليم و تربيت، آنچه محرك حركت فرد و جامعه در اين جريان است ، ايجاد شور و شوق منتج از حركت و اقدام است و مسلمأ چون تشويق و شور و شوق در كنار آموزش و تعليم قرار گيرد، آنگاه شرايط توسعه پايدار ايجاد خواهد شد .

    به همين علت نمي توان فرايند ياد گيري را همچون آموزشها و تعليمات گذشته، صرفأ متعلق به مغز انسان و قواي شناختي وي دانست . در اين جريان همه استعدادهاي روح انساني اعم از شناختي و روحاني پرورش مي يابد و البته تلاش در اين مسير نيز بايد هم روحاني و هم انساني باشد و همه لوازم را بايد جهت اين ياد گيري همه جانبه، به كار گرفت .

    با توجه به آنچه گفته شد مي توان چنين نتيجه گرفت كه جهت وصول به توسعه اي پايدار و واقعي كه هم مادي و هم معنوي باشد ، آموزش و پرورش منابع انساني از هر اقدامي ديگر ضرورت بيشتردارد؛آموزشي كه بتواند همه افراد راازهر قشر و طبقه و جنس وباهر معلومات و اعتقاد و ...، جهت تحول فردي و جمعي ياري و مساعدت نمايد. مسلمأ چنين تحولي مستلزم ايجاد فرهنگي خاص است كه خصوصيات آن را مي توان به طور كلي چنين بيان نمود : وجود حياتي پر شورو شعف براي همه افرادجامعه، كه همين حيات باعث رشد روحاني و مادي مي گردد و اين رشدي متعادل و منظم است . در اين فرهنگ همه در حال يادگيري و پيشرفت مي باشند؛ هيچ كس از ديگران بيش از حد و در جهت تخريب آراء و افكار و اقدامات آتان انتقاد نمي كند؛ در برابر اشتباهات با صبر و حوصله بر خورد مي شود، پس هيچ كس از اشتباه نمي هراسد و تجربه مي كند و به بيان افكار و طرح هاي خويش مي پردازد؛ همه آرزومند پيشرفت ديگرانند و براي آن تلاش مي كنند، زيرا به اين اطمينان رسيده اند كه نفع جزء در نفع كل متحقق خواهد شد .        

 

 

افزودن جدید
نوشتن نظر
نام:
ایمیل:
 
عنوان:
قالب نوشته:
[b] [i] [u] [url] [quote] [code] [img] 
 
 
:angry::0:confused::cheer:B):evil::silly::dry::lol::kiss::D:pinch:
:(:shock::X:side::):P:unsure::woohoo::huh::whistle:;):s
:!::?::idea::arrow:
 
کد آنتی اسپم نمایش داده شده در عکس را وارد کنید.

3.26 Copyright (C) 2008 Compojoom.com / Copyright (C) 2007 Alain Georgette / Copyright (C) 2006 Frantisek Hliva. All rights reserved."