يك سبد گل |
نوشته شده توسط هدی | ||
جمعه, 20 مهر 1386 00:00 | ||
تعداد بازدید :7206 | ||
در اين دنياي پر آشوب و پر غوغا دگر رنگين كمان روياست. دگر آواز بلبل ها و شادي پرستوها خيال است به دور از ذهن آدمهاست. دگر كمتر كسي در كوچه و بازار، ناي گفتگو دارد. دگر حتي كسي يك كودك بي جان و بي نان را نمي بيند، نمي پايد وترس از فقر و بيماري كودك معصوم بي جان را به سوي مرگ مي خواند. به دور از رنگ تاريك چنين دنياي سردي كه عشق و دوستي در آن دگر از يادها رفته دلم يك دشت مي خواهد به دور از هرچه دلتنگي پاييزاست بدون هيچ دلسردي برفي. دلم يك دشت مي خواهد پر از آواز گنجشكان پر از گلهاي رنگارنگ دلم مي خواهد از بالاي آن تپه "بدوم تا ته دشت بروم تا لب رود" و چنان داد زنم كه صدايم برود آن بالا، برسد تا به خدا وبگويم كه چقدر، دشتها زيبايند و چقدر، آسمان از اينجا ديدني است. يك سبد گل بكنم بگذارم در رود رود آن را ببرد، با خودش تا شهري، كه همين نزديكيست. كودكي بر لب جوي، سخت تنها ماندست دست و پايش زرد است شايدم بيمار است. سبدم را برداشت با خودش برد. ببين اين صداي خودش است : " آي گل آي گل يك سبد گل دارم قيمتش قد يه نان" بشنو و دريابش تا محبت در دلت زنده شود. اين زمان نوبت توست سبدت را بردار پر كن از گل از حياط خانه يا كه از دشتي دور بگذارش در رود با يه دنيا عشق يك دنياي روشن پر ز نور و بدان اين سبد با چنين گلهايي گر چه كوچك گرچه كم دل يك كودك را، شايد از غصه ي نان شاد كند. Powered by !JoomlaComment 3.26
3.26 Copyright (C) 2008 Compojoom.com / Copyright (C) 2007 Alain Georgette / Copyright (C) 2006 Frantisek Hliva. All rights reserved." |