دلم واسه زندگي تنگ شده چاپ
يكشنبه, 10 تیر 1386 09:05
تعداد بازدید :6239

"...از روتین  همیشگی خسته شده ام . از خواب بیدار شدن، سر کار رفتن، دیدن آدمهایی که برای چیزهای بی اهمیت خودشان را به هر دری می زنند و آنقدر برای زندگی می دوند که زندگی کردن را فراموش می کنند. هر چه دعا می خوانم که شاید خوشحال شوم، فایده ای ندارد. نمی دانم چه کار کنم. تو نمی دانی چطور می توانم از این حس پوچی بیرون بیایم؟"

خیلی دلم می خواست کمکش کنم. خواستم جواب نامه اش را بنویسم، ولی نتوانستم. آخر خودم هم کم و بیش درگیر این مشکل هستم، فقط شاید به آن فکر نکرده بودم؛ شاید هم فكرکرده بودم، ولی آنقدر جرأت نداشته ام که روزمرگی را یک مشکل بدانم.

وقتی فکر می کنم می بینم که آنقدر غرق کارهای یکنواخت شده ام که از تغییر می ترسم. مدام خودم را با این جملات فریب می دهم که: گذشت اون روزگاری که طبیعت،  آدم را مجذوب خودش می کرد، آنقدر که کارهای مهم(؟!) را رها می کردی و غرق زیباییهایش می شدی. در روزگار قدیم بود که مردم به جای صحبت از کار و دردسرهایش با هم از احساسات حرف می زدند. گذشت آن وقتی که....خوب، تو دنیای ماشینی جایی و فرصتی برای این مسائل نیست. همه جای دنیا همین طور است ... .

ولی خودمانیم، فکر می کنید چند سال وقت لازم داشته باشید برای پیدا کردن آدمی که از این طرز زندگی قلباً راضی باشد. گاهی وقتها دلم می خواهد از این رودخانه خروشان اما گل آلود زندگی معمولی که اکثر مردم را با خود می برد، بیرون بیایم و از بالا به آن نگاه کنم. ولی می ترسم که آنقدر این زندگی، مسخره به نظرم بیاید که... مشکل خیلی جدی است.

                                                         ***

 گاهی آنقدر فکر پول در آوردن وخرج این جسم فانی کردن اسیرمان می کند که فراموش می کنیم که قلبی وروحی داریم که مثل جسممان احتیاج به توجه دارد . آیا واقعاً این همه تلاش لازم است؟ این همه حرص برای چیست؟ به راستی هر چه بیشتر می دوی، کمتر قانع می شوی. ولی فکر می کنم می شود کمی از این وقت گرانبها را گذاشت برای رسیدگی به قلب و روح. نمی خواهم بگویم دنیا را رها کنیم و یک گوشه بنشینیم و ریاضت بکشیم. آن مال قدیمها بود(!) که برای تربیت روح فکر می کردند باید از بقیه ي آدمها جدا بود. دعا و مناجات با خدا هم لازم است، چون بخش بزرگی از زندگی روحانی ماست.ولی می خواهم بگویم انسان جزئی از اجتماع است و اگر نتواند در زندگی اش جایی برای بودن با دیگران و همراه آنها زندگی کردن باز کند، هیچ وقت احساس پیروزی واقعی نمی کند، حتی اگر بتواند خودش را خیلی خیلی با فضل و کمالات كند.

شاید تنها راه نجات از روز مرگی این باشد که در زندگی روز مره مان قسمتی را اختصاص بدهیم به خدمت به هم نوعان. هیچ چیز لذّت بخش تر از آن نیست که بتوانیم دردی از دل آدمی برداریم ، به هم کمک کنیم تا بجز خوردن و خوابیدن ودنبال دنیا دویدن و اسیر آن شدن، دنیا را اسیر خودمان کنیم؛ یعنی از آن استفاده کنیم برای ارتقای زندگیمان به مرتبه ای بالاتر. به هم کمک کنیم تا فکر وروحمان پراز عشق، محبت، صداقت، همت، همکاری ودیگر چیزهای زیبا شود؛ تا دیگر جایی برای ناامیدی باقی نماند. وقتی فکرمان سرگرم پیدا کردن راهی برای حل مشکلات دیگران باشد و وقتمان در راه کمک به دیگران صرف شود، حتماً در رویارویی با مشکلات شخصی تجربیات بیشتری خواهیم داشت؛ و اصلاً چون آدمها و زندگی شان به هم مربوط است، همه ي آدمها،  مشکلات کم و بیش یکسانی دارند؛ پس اگر مشکل دیگران حل شود، مشکل خودمان هم حل می شود. تازه اگر هم نتوانیم کار مهمی بکنیم، همین تلاش، نوعی حس پیروزی و کمال به همراه دارد و کمک می کند با سختی های زندگی راحت تر کنار بیاییم.

                                                        ***

هنوز هم نمی توانم به خودم اجازه بدهم که جواب نامه ي دوستم را با نصیحت پر کنم. ولی فکر می کنم این بیان حضرت بهاءالله به هر دومان کمک کند تا از این زندگی معمولی خلاص بشویم و معنی موفقیت واقعی را بچشیم:

"من به تو مانوسم و تو از من مایوس. سیف عصیان شجرهء امید تو را بریده و در جمیع حال به تو نزدیکم و تو در جمیع احوال از من دور. و من عزت بی زوال برای تو اختیار نمودم و تو ذلت بی منتها برای خود پسندیدی. آخر  تا وقت باقی مانده رجوع کن و فرصت را مگذار.""تو شمس سماء قدس منی خود را به کسوف دنیا میالای. حجاب غفلت را خرق کن تا بی پرده و حجاب از خلف سحاب به در آیی و جمیع موجودات را به خلعت هستی بیارایی."

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

افزودن جدید
نوشتن نظر
نام:
ایمیل:
 
عنوان:
قالب نوشته:
[b] [i] [u] [url] [quote] [code] [img] 
 
 
:angry::0:confused::cheer:B):evil::silly::dry::lol::kiss::D:pinch:
:(:shock::X:side::):P:unsure::woohoo::huh::whistle:;):s
:!::?::idea::arrow:
 
کد آنتی اسپم نمایش داده شده در عکس را وارد کنید.

3.26 Copyright (C) 2008 Compojoom.com / Copyright (C) 2007 Alain Georgette / Copyright (C) 2006 Frantisek Hliva. All rights reserved."