آبندون(یانمایی از سیر ساختارشکنی) چاپ
مقالات شما
يكشنبه, 18 فروردين 1387 12:06
تعداد بازدید :6507

در نقطه ای دور از شهر، آن جا که روزهایش خالی از هیاهوی پلیدِ شهری است و شب هایش آکنده از ستاره هایی که در آسمان شبِ هیچ شهری وجود ندارد، "آبندون"ی (آبگیری) قرار دارد. آن آبندون آن چنان ثابت و استوار بر جای خویش آرمیده است که گویی خودش خواسته که به دور از تلاطم های دریاها باشد و گویی خود با عزم و اراده ی راسخ خود، این مکان را برای با تنهاییِ خود تنها بودن برگزیده است.

این آبندون، زمین های ما را آبیاری می کند. شالی های ما را سیرآب می کند، و محصولات مان را با عصاره ی وجود خویش در دامانش پرورش می دهد. در حرکات دایره وار آب آن، هزاران خاطره از چشم هایی که به آن نگریسته است، نهفته است. نهفته نه! نمایان است. برخی از آن چشم ها به یاری آن را نگریسته اند. برخی با درد و برخی دیگر با غضب و برخی هم بدون تفاوت بدان نگریسته اند. امواج کوچک آن که بر اثر باد مخالف ایجاد می شو د، تپش قلب کسانی را که با او درد دل کرده اند، تداعی می کند. در ساحل گرداگرد آن، ردپا هایی نمایان است. ردپاهایی از کسانی که او را محرم رازهای خویش کرده اند. و شاید هم کسانی که تنها خواسته اند از او استفاده –شاید هم سوء استفاده - کنند و هدف دیگری نداشته اند. یکسان نبودن آن ردپا ها شاید بیانگر این است که آبندون ما، به حمایت از همه چیز و همه کس، از هر قشری از جامعه ی انسانی و یا از هر عالمی از عوالم چهار گانه (جماد – نبات – حیوان – انسان) بر خا سته است .

اگر عمیق بنگری، خواهی دید که در اعماق وجود آن چقدر سنگ های سنگ دل غرق شده اند. سنگ هایی که یا از دست طبیعت و یا از فکر و دست انسان ها، به سوی آن آبندون، رها شده اند. اما هیچ کدام به بزرگی آن آبندون نبوده اند که بتوانند آن را محو کنند و در پشت خویش پنهان دارند. بر عکس خود درون آن غرق شده اند.

شاید روزی برسد که آن آبندون تغییر کند، فنا شود، محو شود، جاری شود و جایگزین گردد. یا روزی برسد که آن را تغییر دهند، فنا کنند، محو نمایند و جاری و جایگزینش سازند. آری این تعبیر دوم عاقلانه تر و بهتر است. چراکه کسی آن آبندون را برای استفاده ی خودش و برای تحت پوشش در آوردن نیاز هایش توسط آن، ایجاد کرده است. و تنها آن کس است که قدرت چنین تغییر دادنی را دارد . اما چرا؟ شاید روزی برسد که دیگر ایستا بودن آن آبندون با تمام نیکی هایی که در حق "صاحبانش"کرده است، برای کسی مفید نباشد. شاید روزی برسد "احتیاج" به جاری شدن و جایگزین شدن آن آبندونی باشد که مثل "جامه" ای بزرگ، "جامعه" را درون خود، پوشش داده است.

آری، آن روز روزی است که نیاز ها ترقی و تغییر می کنند. آن روز روزی است که مفهوم زندگی بخشیدن و تحت پوشش قرار دادن، مفهوم کمک و نیکی در جامعه عوض می شود. آن روز روزی است که فریاد "ما زنده به آنیم که آرام نگیریم ..... موجیم که آسودگی ما عدم ماست" از بلندای مناره های نیاز، به گوش می رسد. آن روز روزی است که آن آبندون اگر بخواهد همچنان به وظیفه ی خود عمل کند، باید خود را در خود نابود کند و جاری شود و از قالبی به قالب دیگر در آید. نمی دانم چه قالبی. چندان هم مهم نیست. آن چه که اهمیت دارد اینست که جوابگوی نیاز دوره ی جدید باشد.

نمی دانم! شاید خود آبندون هم راضی باشد که برای حیات بخشیدن، از این پس، خود را فنا کند. ساختار خویش را تغییر دهد و حصار هایی که او را در زندان خاک محصور کرده، از بین ببرد و جاری شود. شاید هم راضی نباشد. چراکه همیشه تغییر ساختار مشکل است. و او می خواهد که ساختاری که بدان خو گرفته را نگه دارد. وقتی ساختاری شکسته می شود، مانند دریدن "جامه" از تن "جامعه" است. اگر که ساختار و جامه ای دیگر نباشد که در حین شکستن و دریدن ساختار و جامه ی قبلی، جای آن را بگیرد، عریانی جامعه نمایان می شود. آیا جامعه باید تا شکل گرفتن ساختار بعدی، جامه ی عریانی بر تن و فکر سردرگمی در سر داشته باشد؟ شاید بشود کمی به حرف دل آن آبندون گوش فرا داد. بگذاریم به او و به خویش کمک کنیم. بگذاریم که ناگاه نابود نشود. برخی از حصار های اطرافش را سالم بگذاریم تا حداقل برای خودمان تا ایجاد ساختار بعدی، پوششی باشد.

آری! جامعه همچون مردم آن سرزمین و فرهنگ و قوانین حاکم بر آن، همان آبندون مهربان است که حق پدری بر گردن تمامی افراد آن جامعه دارد. فکر و اعمال مردم با عصاره ی وجود فرهنگ آبیاری و غنی شده است. در ساحل آن فکر های جدیدی روییده که از آن تغذیه می شود. فرهنگ شاهد درددل تاریخی که از او در گذر بوده است، بوده. چه سنگ ها که از دست مخالفین خود، به جان خویش خریده که تمامی آن سنگ ها را با مشاهده ی عمق تاریخ، می شناسیم. و چه امواج کوچکی که توسط یک تفکر مخالف بر "سطح" آن شکل گرفته و باعث پراکندن آب آن به اطراف و ترویج نا خواسته آن شده است.

فرهنگ هر جامعه از نحوه ی استفاده هر کس از او، آگاه است. او می بیند. او حس می کند. برخی آن را تکامل بخشیده اند و برخی فقط استفاده کرده اند. برخی هم از برخی قسمت های فرهنگ، سوءاستفاده کرده اند. فرهنگ بسیار مقاوم و صبور است. نمی خواهد که به شکل دیگری در آید و فرهنگ دیگری جای او را بگیرد. شاید به همین دلیل است که سنگ های مخالفین را در عمیق ترین قسمت خویش به دست فراموشی می سپارد. به فراموشی می سپارد؟ خیر. چون تاریخ هیچ گاه پاک نخواهد شد. ولی در چشم برخی مردم، حداقل دیده نخواهد شد. برای آن فرهنگ یا آبندون، همین کافی است.

اما با تغییرات مصالح و شرایط جامعه چه می توان کرد؟ فرهنگ کهنه دیگر توانایی پوشش جامعه ی جدید را ندارد. در برخی راهکار ها به بن بست می رسد. پس چه باید کرد؟ آیا تغییر فرهنگ و شکستن آن خیانت به آن است؟ خیانت به پدری که با صبوری نسل هایی را در دامان خود پرورانده و به آنها تفکر بخشیده است؟ اما چاره ای نیست. جامعه نیازمند پیشرفت است. چراکه زمان برای او نمی ایستد و شرایط و نیاز ها در برابرش تسلیم نمی شوند. فرهنگ مجبور است که خود را با "شرایط" و "نیاز" ها وفق دهد. مجبور است که پا به پای زمان پیش رود.

شاید بتوان کاری کرد که " نه سیخ بسوزد و نه کباب ". کاری که جامعه به راه خویش پیش رود و فرهنگ نیز به کلی محو نشود و تغییر نکند. جامعه باید بداند در صورت عدم وجود فرهنگ، دچار بیماری "بی فرهنگی" می شود. پس عاقلانه ترین کار در چنین شرایطی، شکستن برخی از ساختار های فرهنگ است. آن ساختار هایی که اطمینان بیشتری در کم بودن نیاز آنها وجود دارد. بگذاریم فرهنگ تولید شده به این روش، خود هم صحبت فرهنگ کهنه شود و با هم کنار بیایند . بگذاریم مار فرهنگ، پوست کهنه ی خود را پس از شکل گرفتن جایگزین آن، از تن به در کند.

افزودن جدید
نوشتن نظر
نام:
ایمیل:
 
عنوان:
قالب نوشته:
[b] [i] [u] [url] [quote] [code] [img] 
 
 
:angry::0:confused::cheer:B):evil::silly::dry::lol::kiss::D:pinch:
:(:shock::X:side::):P:unsure::woohoo::huh::whistle:;):s
:!::?::idea::arrow:
 
کد آنتی اسپم نمایش داده شده در عکس را وارد کنید.
سروش |1387-10-30 13:05:54
حيف بود مطلب به اين قشنگي كه جايي مثل اينجا
منتشر نشود
عرفان وفایی |1387-10-29 14:37:25
خیلی تلاش کردم که بتونم مطلب جالبی بنویسم.

خوشحال هم هستم که مطلب من رو توس سایت
گذاشتید.
ولی جالب تر این بود که اول به خودم
اطلاع میدادید.
موفق باشید
عرفان وفایی
سپیدار |1387-2-24 03:48:22
تحلیل بسیار جالبی بود. اشاره به تدریج در
جایگزینی فرهنگ جدید نکته بسیار مهمی بود.

3.26 Copyright (C) 2008 Compojoom.com / Copyright (C) 2007 Alain Georgette / Copyright (C) 2006 Frantisek Hliva. All rights reserved."