خيال امروز، واقعيت فردا چاپ
مقالات شما
يكشنبه, 26 خرداد 1387 11:12
تعداد بازدید :10947

چه خیال خامی بود. خام تر از آن که حدسش را می زدم. چه قدر خوشحال بودم که از آن دالان تنگ و تاریک راحت شده بودم و به دنیای بزرگ تری قدم گذاشته بودم. چه قدر شادمان بودم که می توانستم ببینم و بشنوم. چه قدر خرسند بودم که مادرم مرا در آغوش می کشید و پدرم بر گونه هایم بوسه ی زد. کم کم دنیا برایم شکل می گرفت و زندگی در آن مرا مجذوب خود می کرد، زندگی در جهانی که  از پیش، به حضور در آن وعده داده شده بودم؛ اما افسوس که خیالی بود خام.

کم کم صداهای عجیبی به گوشم می رسید، صدای بمب و تانک و موشک، صدای گلوله و مسلسل، صدای شیون مادرهایی که فرزندان خود را از دست داده بودند و صدای چک چک قطرات اشک پدرانی که بی فرزند شده بودند. صدای ناله های آن هایی که روزی می توانستند راه بروند، بدوند، بنویسند، ببینند و اکنون فلج شده بودند، ناتوانِ ناتوان. چشمانم اتفاقات جدیدی را می دید. در آن جعبه ی جادویی هر روز هزاران نفر را علیل و ذلیل می دیدم و کودکان بی خانمانی را می شمردم که آواره ی خیابان ها از این سو به آن سو می رفتند و می آمدند. کودکان افریقایی که از شدت گرسنگی، جز استخوان، چیزی بر بدن نداشتند. کودکان آسیایی که در خیابان ها فال می فروختند و در تابستان و زمستان، در گرما و سرما به لباس های مردم آویزان می شدند و التماس می کردند که از ما فال بخرید.

کم کم معنای همه چیز تغییر کرد. بیماری ها را شناختم که بر انسان ها غلبه می کرد و آن ها را از پای در می آورد. فقر را دیدم که جان انسان ها را تهدید می کرد. ثروت را دیدم که انسان ها را از اخلاقیات و انسانیت دور می کرد. جهل را دیدم که روح الهی را که در وجود بشر به ودیعه گذاشته شده بود، از بین می برد و علم را دیدم که برای بشر غرور و تعصب آورد و در آن سو، مرگ را دیدم که راهی بود برای ترس تا همگان از آن بترسند و تمام عمر خود را در وحشت از آن به سر برند.

ناگهان تغییر کرد آن چه را که در سر می پروراندم و آرزویش را داشتم. ناگهان عوض شد هر آن چه را که فکر می کردم باعث خوشبختی و سعادت من است.

کم کم دیدم که  انسان ها به هم لبخند می زنند، امّا در دل هـايشان کينه موج می زند،  انسان ها قسم می خورند، امّا صادق نيستند،  مهربـان هستند، امّا ايــثار نمی کنند، عاشق يکديــگرند، امّا وفـادار نمی مانند، نـماز می خوانند،  امّا نمی دانند سر سجده بــر آستان کدام خداوند می نهند.

   مردمان می خنــدندیدند، امّا شـاد نبودند، نــگاه می کردند، امّــا نمی دیدند، می شنـیدند، امـا گـوش نمی دادند، نصيحت می کردند، امّا خود به آن عمل نمی کردند و بعد از خود پرسیدم که این بود آن انسانی که در روز ازل بلی گفته بود و خداوند بار امانت را به او سپرده بود؟ این بود آن انسانی که تمام امید پروردگار بود و اشرف مخلوقات نام گرفته بود؟ این بود آن انسانی که از شبنم عشق خاک او گل شده  و دل، در وجودش نهاده شده بود؟

آخر، دنیای خیالی من، دنیای دیگری بود. حوری بهشتی نداشت، جوی عسل و دریای شیر نداشت، درختان همیشه پرثمر و میوه های خوش طعم و آب نداشت، اما حداقل انسان واقعی داشت، روح حقیقی داشت. کینه و حسد نداشت، بغض نداشت، حسادت نداشت، غرور و فخر و منیّت نداشت. دنیای من، دنیای عشق بود و گذشت، دنیای ایثار و محبت، دنیای صلح و صفا و آشتی. در دنیای خیالی من اسلحه تعریفی نداشت، کشتن انسان ها معنایی نداشت. مرزها ی بین کشورها جایی نداشت.

در دنیای خیالی من انسان ها به همدیگر فحش نمی دادند. برای پول، حق کسی را پایمال نمی کردند، جان کسی را نمی گرفتند وروح کسی را خدشه دار نمی کردند. در دنیای خیالی من کسی از ترس جهنم عبادت نمی کرد و به امید بهشت خدا را نمی پرستید. همه اش عشق بود و عشق بود و عشق. همه اش نور بود و نور. در دنیای خیالی من، درختان نابود نمی شدند و گیاهان پرپر نمی گشتند. لایه ی ازن پاره پاره نمی شد و هزاران نهنگ خودکشی نمی کردند. در دنیای خیالی من دمای کره ی زمین هر روز گرم تر و گرم تر نمی شد. در دنیای خیالی من انسان ها این همه بلا  بر سر موجودات دیگر نمی آوردند.

دنیای خیالی ام را می خواهم. این دنیای واقعی را می خواهم تبدیل کنم به همان دنیای خیالی.

آینده نزدیک است، آینده ای که خیال و واقعیت یکی خواهد شد.

افزودن جدید
نوشتن نظر
نام:
ایمیل:
 
عنوان:
قالب نوشته:
[b] [i] [u] [url] [quote] [code] [img] 
 
 
:angry::0:confused::cheer:B):evil::silly::dry::lol::kiss::D:pinch:
:(:shock::X:side::):P:unsure::woohoo::huh::whistle:;):s
:!::?::idea::arrow:
 
کد آنتی اسپم نمایش داده شده در عکس را وارد کنید.
مونا  - يك جوان ايراني بهايي |1387-4-14 18:26:33
دركت ميكنم با تمام وجود . همه ي ما از اعتياد
فحشا فقر جنگ بيماري و تحقير شدن بدمون مياد
اما واسه اينكه از همه ي انها رها شيم به كمك
هم احتياج داريم اگه همه با هم يكي باشيم كوه و
دريا و اسمون هم قادر به شكست ما نيستن. اينا
حرف نيست تظاهر هم نيست اگه قد علم كني همه
پشتتن همه هواتو دارن هممون مي خوايم اين دنيا
رو به روياي تو تبديل كنيم و همه ي ظلمت رو به
روشني تبديل كنيم .
یک جوان بهائی حامل پیام صلح |1387-4-14 09:06:01
دوست عزیزم نظر واقعا جالبی داری.اینده ای که
گفتی به وجود می اید اگر انسانها پیام حضزت
بها الله را بشنوند و تعالیم ایشان را اجرا
کنند مانند تساوی حقوق زن و مرد ....
ایراندوست |1387-4-9 13:57:52
آینده از آن کسانی است که تصویر مشخصی از
آینده ی خود و دیگران دارند . هر یک از ما در
ساختن آنچه مقدر است سهیم هستیم . برخی آن را
سرعت می بخشیم بعضی دیگر آن را کند می کنیم
.
در این مورد یک بیان به یاد آوردم که در
اینجا می نویسم :
"از میل و اراده ی خود بابی
بسازید که میل و اراده ی الهی وارد شود"
سپیدار  - تنها خودم |1387-4-6 06:33:00
دنیای زیبایی را در خیال داری که مطمئناً
آروزی میلیون ها انسان است. برای رسیدن به آن
باید تلاش کرد. نمی توان از دیگران توقع داشت
باید اندیشید "من برای تحقق آرزویم مشغول چه
کاری هستم؟" چون مطمئن هستم که نیروی عظیمی
در من نهفته است که می توانم یک تنه به صف عالم
بزنم.
جوان جنوب |1387-4-5 00:24:29
آنچه گفته اي، خيال نيست؛ بلكه آرمان وهدفي
والااست ومطمئناً به وقوع خواهد پيوست. آفرين
برشما كه درذهنتان چنين تفكراتي است
جوان |1387-3-27 06:15:35
ناراحت نباش. به زودي اين خيالها به واقعيت
ميپيوندد.

3.26 Copyright (C) 2008 Compojoom.com / Copyright (C) 2007 Alain Georgette / Copyright (C) 2006 Frantisek Hliva. All rights reserved."