ادبیات علم است یا هنر؟ چاپ
مقالات شما
چهارشنبه, 10 آبان 1385 21:13
تعداد بازدید :7853

هنر در اصل همانند مترادفش فیزیک هنر،  مرهون پیشرفت تدریجی بشر بوده است. امروزه پیشروترین نوع بیان،  خلاقیت انسان است. تعریف هنر همان اندازه سخت است که ارزش گزاری آن، با این فرض که هر شخص هنرمندی پارامترها و قواعدی را انتخاب می کند که کار او را هدایت می نمايد.  هنوز می توان گفت که هنر فرآیند محصول انتخاب یک محیط، یک دسته از قواعد برای استفاده در آن محیط، و یک سری از ارزشهایی که تعیین می کنند که چه چیزی مستحق بیان از طریق آن محیط است، می باشدو برای رساندن یک باور، یک ایده، یک شور، یا یک احساس در موثرترین حالت ممکن برای آن محیط.
نظريات برای اینکه چه چیزی را می توان یا نمی توان هنر نامید، متفاوت است؛ برای مثال، آیا کسی می تواند هنر بیافریند اگر خلق آن برای هنر انشاء نشده باشد؟ آیا هنر همیشه یک شکل از بیان فردی است؟ آیا یک کار هنری تنها موقعی هنر محسوب است که کامل باشد؟

انواع هنر

هنر هابسیار متنوع اند؛ تاریخ هنر به زمانهای ماقبل تاریخ بر می گردد. امروز، هنر بیشتر به هنرهای بصری گفته می شود. خصوصا نقاشی و مجسمه سازی، و عکاسی . هنر مشترکا به هنرهای لطیف، شامل موسیقی، ادبیات ، شعر، و تئاتر نیز گفته میشود. یک شاخه از تئاتر قیلم و متحرک سازی می باشد. از سالهای 1970، بستر هنر بصورت نظمهایی مانند هنر ویدیویی، هنر الکترونیکی، و هنر اینترنتی، بطور فزاینده ای اهمیت یافته است. وقتی یک کاری بطور ویژه خوب انجام می شود، می توان آنرا یک هنر فرض کرد: یک کار برجسته مهندسی مثل پل ورسک را میتوان یک کار هنری تصور نمود. معماری یقینا یک نوع از هنر هاست: عالی قاپو یا ارگ بم را در نظر بگیرید. معماری ترکیبی از هنر و علم است. حتی برنامه نویسی کامپیوتر می تواند هنر باشد؛ زبان برنامه نویسی یک نظم جدید از هنر نرم افزار ي ودر حال شکل گیری است.


هنر را لزوماً نباید منحصر به مقاصد وابسته به زیبایی دانست؛ هنر و صنعت در باره لوازم وابزار هاي مفید در هنر بحث می کند. هنر تجارتی (ارتباط بصری) از روشهای هنری برای رساندن اطلاعاتی مانند تبلیغات بهره می برد. گاهی مردم اثرهنري را از اشیاء تصادفی خلق مي كنندواين در حالی است كه هنر نوشتاري ندارند؛ اینگونه هنر را هنر اتفاقی می نامند. پس می توان گفت علوم نیز زیر شاخه ای از هنر مي باشند یعنی جزئي از آن به حساب مي آيند. اين واقعيت بيشتردر هنر معماری ، هنر برنامه نویسی کامپیوتر و ....مشاهده مي شود.  

ادبیات را نیز می توانیم جزء علوم به شمار آوریم؛  چرا که ادبيات‌ در مجموع‌ يك‌ دانش‌ و شاخه‌اي‌ از علم‌ است‌؛ ( اما شعر جزء هنرهاست ) . هنر با جمال وزيبايي‌ ارتباط‌ دارد ولي‌ علم‌ و به‌ تبع‌ آن‌ ادبيات‌ با صحت ودرستي‌. هر چقدر‌ به‌ عمق‌ ط‌بيعت‌ نزديكتر مي‌شويم‌ با ابهام‌ بيشتر مواجه‌ و رو به رومي گرديم‌. عمق‌ جنگل‌ مبهم‌ است‌، مبهم‌ و زيبا. ژرفا و دوردست‌ دريا مبهم‌ است‌، مبهم‌ و زيبا. بيابان‌ و كوه‌ و دشت‌ و دره‌ و همه‌ عناصر ديگر ط‌بيعي‌ وقتي‌ عميقتر و دست‌ نيافتني‌ترند زيباتر و جذابتر و دلنشين‌ترند. راز زيبايي‌ ــ به‌ معني‌ واقعي‌ آن‌ ــ در دوردست‌ بودن‌ و ناشناس‌ بودن‌ و مبهم‌ بودن‌ آن‌ است‌.

در اینجا بی مناسبت نيست گفته آيدكه ادبیات و فیزیک بیشترین شباهت و خویشاوندی و هم چنین نزدیک ترین و صمیمانه ترین و در عین حال پیچیده ترین روابط و نسبت ها را با هم دارند. و از میان شاخه های گوناگون فیزیک به خصوص اختر شناسی و کیهان شناسی و فیزیک مدرن دارای بالاترین سهم و شگفت انگیز ترین روابط دو سویه ی متقابل و مکمل با ادبیات و رمان و داستان هستند .– در کنار اختر شناسی و کیهان شناسی- فیزیک مدرن و فیزیک کوانتیک، هم چنین فیزیک های نسبی و کوانتیک نسبی و به خصوص اتم شناسی و فیزیک هسته ای دارا بوده و هستند .نگاهی به عنوان های داستان های علمی- تخیلی به روشنی نشان دهنده ی سهم بزرگ این شاخه های خاص فیزیک درهنراست :اقمار مشتری – اقیانوس زهره –المپیک کهکشان ها- بنیاد کهکشان و زمین- پیشبرد بنیاد کهکشانی- تکاور فضا- جریان های فضا- جنگ امپراتوری کهکشان ها- حلقه های زحل- خورشید بزرگ عطارد- خورشید عریان - راهزنان سیارک ها- ستارگان همچون غبارها- سرآغاز بنیاد کهکشانی- سقوط امپراتوری کهکشان ها- شبح خورشید- عقب نشینی از زمین- قلوه سنگی در آسمان- ماجراهای فضا و ...هم دانش فیزیک و هم ادبیات سرشارند از اعتقاد به انسان، یقین و اعتماد به نفس و اطمینان به عظمت وجود انسانی که می تواند هر مانعی را از سر راه بردارد، هر معمایی را حل کند و هر پرسشی را، هر چند هم دشوار و مبهم، جواب دهد .در این دوران انسان به عنوان فرد، و فردیت آفریننده و توانای او در گرانیگاه توجه ادبیات و علم قرار دارد و تقریباً به مقام رفیع خدایگانی می رسد تا با تلاش های سترگ و بزرگ خود هرج و مرج موجود در زمین و آسمان و کائوس پریشان سرشت هستی را پایان دهد و نظم نوین را به جهان برگرداند و بشناساند .
در چند دهه ی اخیر،  فیزیک مدرن و به خصوص فیزیک کوانتیک و ادبیات مدرن بر هم کنشی شگفت انگیز و قابل توجه داشته اند. فیزیک کوانتیک سرشار از مفاهیم و تعابیری شگفت انگیز است که به شدت توجه علاقمندان به ادبیات و داستان نویسان و شاعران را به خود جلب می کند و آن ها را تحریک و وسوسه به طبع آزمایی در این عرصه ها و خلق آثاری ادبی اعم از شعر و داستان با چنین درون مایه های جذاب، پر رمز و راز، ایهام آمیز و مه آلود، و سراسر ابهام و عدم قطعیت می نماید .اگر چه امروزه نیز ارتباط میان ادبیات و دانش دو سویه است و ادبیات داستانی به طرزی نا مستقیم و یا از بیراهه هائی مرموز بر دانشمندان علوم طبیعی اثر می گذارد و آنان را زیر نفوذ می گیرد، و از این طریق بر پژوهش های علمی اثر می نهد - به عنوان نمونه اثر الهام بخش آثار ادبی داستان نویسانی چون "کارول" و " گیبسون" بر پژوهش های علمی دانشمندان فیزیک معاصر انکار ناپذیر است- اما اثر معکوس، یعنی اثر فیزیک مدرن بر ادبیات به مراتب مشهود تر و قابل توجه تر است. و ادیبان، بسیاری از تئوری های علمی ارائه شده در فیزیک کوانتیک را به صورت درون مایه ها و سرچشمه های آفرینش ادبی به کار بسته اند و آثار داستاني و ادبی ارزشمندی پدید آورده اند. بسیاری از نظریه ها و فرضیه های علمی جدید مانند تئوری " هولوگرام اچ اچ" ، تئوری " کائوس " ، تئوری " بیگ بنگ" ، تئوری "سوپراسترینگز" امروزه به ادبیات وارد شده اند و در قالب تصاویر و درون مایه های داستانی عرضه گردیده اند .
در داستانی از پتر هواگ به نام " تجربه ی پایدار عشق" نویسنده، نیلز بور- از بنیان گزاران فیزیک مدرن- را وارد داستان کرده و او را به گفتگو با شخصیت اصلی رمان" شارلوت گابل" می نشاند و آن دو باهم به بحث درباره ی ارتباط بین اجزای ماده و کل آن می پردازند، و ایده ی بازسازی زمان گذشته در آزمایشگاه را           می پرورانند که به کمک آن می توان جهان گذشته را از نظر رویدادها و صورت های موجود ماده بازسازی کرد .لاورنس دارل در رمان چهار جلدی اش " کوارتت الکساندریا" که سه جلد آن درباره ی فضا و مکان است و جلد چهارمش در باره ی زمان، کوشیده تا تئوری نسبیت اینشتین را به شکل رمان بازپرورد و بنویسد .توماس پینچوم در رمان " وی" به تقلید از ماکس پلانک، از نماد سمبولیک " وی" برای توضیح ماجرایی که نمی فهمد چیست، استفاده کرده است، و همان گونه که ماکس پلانک حرف " اچ" را به عنوان ثابت رابطه ی مشهور خود برگزید و به کمک آن کوشید تا ماهیت کوانتوم های انرژی را که خود او نیز به دلیل بغرنجی بیش از حد، آن را به روشنی درک نکرده بود، تشریح کند، در رمان " وی" نیز از یک حرف برای توضیح نا مفهموم ها و غیر قابل درک ها استفاده شده است. نام همه ی افراد و موقعیت های اصلی در این رمان با حرف " وی" شروع می شود و مفروضی که وجود ندارد به عنوان چارچوب اصلی نامفهومی برای رمان برگزیده می شود. ادبیات مانند فیزیک مدرن در جستجو است و نقطه ی صفر آن عدم یقین، تردید، عدم قطعیت، نامفهوم بودن و ناشناخته بودن است .جهش نیز یکی دیگر از پایه های بنیانی مشترک ادبیات و فیزیک مدرن است. جهش در شعور و آگاهی و تخیل ( و هم چنین در قریحه ی آفرینندگی ادبی) مشابه جهش در ترازهای انرژی است با این تفاوت که این جهش ( جهش ادبی) بسیار رادیکال تر و بلند دامنه تر از جهش در ترازهای انرژی است . “ تصادف و امر تصادفی"- " مکمل های متناقض"- " رابطه ی علت و معلولی"- " محتمل گرایی" - " همبستگی و نابستگی"- " امکان پذیری و امکان ناپذیری"- " مدل سازی" و " عدم قطعیت" از مهم ترین الگوها و پارادایم هایی است که ادبیات تحت تاثیر فیزیک مدرن و زیر نفوذ آن، به سویش گراییده و از آن استفاده کرده است ،و این مفاهیم امروزه به عنوان حوزه های مشترک ادبیات نو و فیزیک مدرن قابل توجه و بررسی می باشند .راه آینده راهی است که در آن ادبیات و هنر و فلسفه و دانش به همگرایی بیشتر متمایل می شوند و به سوی هم نزدیک تر می گردند. در دهکده ی کوچک جهانی این عرصه های گوناگون معرفت بشری ارتباط های اجتناب ناپذیر تری با یکدیگر می یابند و به هم بیشتر میل می کنند. در آن روزگار که چندان هم از ما دور نیست بین دانشمندان و ادیبان و فیزیکدانان و نویسندگان انس و الفت بیشتر و همدلی و همزبانی فزونتری پیش می آید و آنان زبان یکدیگر را بهتر   می فهمدند و هر یک با زبان دیگری سخن می گویند. آینده از آن اتحاد و یگانگی همه ی شاخه های درخت معرفت حول ریشه ی اصلی آن، از جمله اتحاد ادبیات و فیزیک است. این اتحاد را مهم و حیاتی بشماریم و در راستای تحقق هر چه عمیق تر و همه جانبه تر آن پویا و کوشا باشیم .
البته ارتباط میان سایر دانش های طبیعی- مانند شیمی، زیست شناسی، زمین شناسی، علوم پزشکی و به ویژه ریاضیات را نمی توان با ادبیات نادیده گرفت و از اهمیت اساسی آن غافل شد. هم چنین نمی توان ارتباط بین شاخه های دیگر دانش فیزیک- هم چون مکانیک و دینامیک، الکترو مغناطیس، اپتیک، ترمودینامیک- را با ادبیات فاقد اهمیت دانست و به آن بی اعتنا بود. اما بیشترین و نزدیک ترین ارتباط را از میان تمام شاخه های فیزیک با ادبیات، در دهه های گذشته اختر شناسی و کیهان شناسی داشته اند و در چند دهه ی اخیر

ترانه های عامیانه، آوازها و افسانه ها نماینده روح هنری ملت ها می باشند ، و فقط از مردمان گمنام و بیسواد به دست می آید . اینها صدای درونی هر ملتی است و در ضمن سرچشمه الهامات بشر و مادر ادبیات و هنر های زیبا محسوب می شود .
شاید ایرانی تحصیل کرده بزندگی اجتماعی اروپائیان بیش از وطن خود آشنا باشد، در اینحال چگونه میتواند اظهار وطن پرستی بکند؟ و حال آنکه از رموز زبان ، ترانه ها، قصه ها، اعتقادها ، اندوه و شادی و بطور خلاصه از زندگی مادی و معنوی هم میهنان خود آگاه نیست و نمی تواند با آنها همدردی داشته باشد و یا درد های آنان را چاره کند. کم کم در همه جا تاریخ تمدن جانشین تاریخ رسمی سیاسی و جنگی شده است و در هر دوره شمه ای از وضع علوم و هنر های زیبا و ادبیات را مینگارند. اکنون موقع آن رسیده است که تاریخ شامل عادات و رسوم زندگی توده بانضام ترا نه ها و اوهام و افسانه های هر دوره ای باشد . باید تاثر ملت را تا هر زمان تعیین کرد تا مقاومت توده در مقابل کش مکش ها و شرکت او در بهبود وضع عمومی آشکار گردد بطور خلاصه باید گروه نیاکان گمنام هر ملتی با اندوه ها و شادی هاو بد
   بختی ها و سستی ها و کوشش ها و فداکاری هایش جلو او مجسم بشود.

آداب و رسوم نیز از همین قرار است . خوشامد گفتن به کسی که عطسه میکند در همه سرزمینها و بین تمام قبائل مرسوم می باشد. آتش کردن بوسیله سایش چوب در سر تاسر زمین معمول بوده . ادبیات چه از حیث موضوع قصه ها و ترانه ها و چه از جنبه های دیگر عمومیت محصول زندگی را میرساند . اغلب در کشور های دور ازهم که بهیچ وجه وسیله ارتباط بین افراد آن وجود نداشته اشعار عامیانه ای هست که از حیث مضمون و آهنک همانند میباشد. اسنادی دردست هست که آدم عصر حجر میرقصیده ، آیا می توانیم مدعی بشویم که شبها در کنار آتش قصه نمی گفته یا آواز نمی خوانده است؟

از مسائلی که به مساله هنر برای هنر یا هنر برای زندگی و به طور کلی به ارزیابی هنرها می پردازد و از مهمترین مباحث دبیات و هنرها به شمار می آید؛  بحثی است که عادتاً به آن ساخت و محتوا و صورت و مضمون مربوط می شود . ساخت اثر هنری همان صورتی است که از ان به معنای هنر تعبیر می کنند و معنا و محتوای ان را مضمون می نامند . مضمون محتوایی است که آن را از درک اثر هنری در می یابیم و یا حس می کنیم شعر یا هنرها یا ویژگی کلی که دارند از گذشته های دور به مضمون عنایت داشته اند و بر اهمیت آن تاکید می کرده اند . تا زمانی که شعر و هنرها به طور کلی تقلید از طبیعت باشند طبیعت همان مضمونی است که آن را تصویر های متنوع و متعدد در شعر و هنرها می نامیم . جنبه اخلاقی ادبیات ارزش و اهمیت آن را مشخص می کند . هیچ کس از اهمیت مضمون چیزی نکاست تا این ایده هنر برای هنر به دست برخی از فیلسوفان زیباشناسی و شاعران پدید آمد .

بحث پیرامون اهمیت ساخت و شکل آغاز شد و همه چیز پیرامون اثر ادبی و هنری می گردید . مضمون و محتوا هیچ اهمیتی نداشت؛  بلکه اثر هنری شکل و ساخت بود بدون مضمون همچنان که وضع بسیاری از آثار موسيقی و همچنین در نقاشیهای انتزاعی که نقاشان معاصر ( پیکاسو ) و طرفداران او ابداع کردند .

در هر جامعه ای، هنر و ادبیات نیازمند پشتیبانی و حمایت ارگانها و نهادهای دولتی و خصوصی است. دولتها موظفند برای حفظ توازن و سلامت جامعه از هنر و ادبیات حمایت کنند، و نهادهای خصوصی هم – برخی به خاطر فرهنگدوستی و برخی برای استفادۀ تبلیغاتی و با درک اهمیت حفظ توازن و سلامت فرهنگی جامعه – این را هم جزو وظایف خود به شمار می آورند.

پس : علوم به مطالعه طبیعت می پردازند وهنر به توصیف زیبایی های طبیعت، وبنابراين آثار هنری جلوه ای از طبیعت اند .ادبیات نیز به توصیف و بیان طبیعت       می پردازد . ادبیات جزئی از هنرهاست به طوری که می توان گفت ادبیات نوعی هنر است .

منابع :

Www.Daneshnameh.roshd.ir/mavara/mavara-index.pbp

ادبیات تطبیقی،  دکتر محمد عبدالسلام کفافی،  ترجمه دکتر سید حسین سیدی ص 75

 

افزودن جدید
نوشتن نظر
نام:
ایمیل:
 
عنوان:
قالب نوشته:
[b] [i] [u] [url] [quote] [code] [img] 
 
 
:angry::0:confused::cheer:B):evil::silly::dry::lol::kiss::D:pinch:
:(:shock::X:side::):P:unsure::woohoo::huh::whistle:;):s
:!::?::idea::arrow:
 
کد آنتی اسپم نمایش داده شده در عکس را وارد کنید.
Najeebullah  - زبان علم است يا هنر؟ |1387-5-20 07:15:25
با ارض احترام و ادب از جناب شما خواهشمندم تا
به سوال من هر چه زودتر جواب ارايه فرمايند
فدا  - وحدت هنر و ادبيات |1385-12-17 11:41:43
سرود عزيز از مقالهء جالبتان ممنونم. فيزيك و
ادبيات هر دو با طبيعت و واقعيت سر و كار دارند
و چون طبيعت زيباست، هر دو جذابند و همانطور
كه اشاره فرموده ايد همگرا هستند. به اميد
آنكه در راه هدف مشتركشان كه كشف زيبايي هاي
عالم و استفاده از آنها در بهتر كردن زندگي
بشر است، با سرعت پيش روند.

3.26 Copyright (C) 2008 Compojoom.com / Copyright (C) 2007 Alain Georgette / Copyright (C) 2006 Frantisek Hliva. All rights reserved."