کاوش مغز در جستجوی علائم خوشبختی چاپ
خواندنیها
دوشنبه, 15 آبان 1385 20:04
تعداد بازدید :6776

دکتر مورتون ال کريگلباخ
عصب شناس در دانشگاه آکسفورد

برای هزاران سال بشر در جستجوی شادی، رضايت و خوشبختی بوده است، اما مشکل اين است که رضايت و شادی همواره مفاهيمی مبهم و دست نيافتنی تلقی شده اند.

اخيرا دانشمندان متخصص مغز و اعصاب در يک برنامه بی بی سی تحت عنوان "دستورالعمل خوشبختی"، گفته اند که رضايت يک حالت ملموس و حاصل فعاليت مغزی است که می توانيد آن را ببينيد و حتی اندازه بگيريد. مقاله دکتر کرينگلباخ که به تهيه اين برنامه کمک کرده است را می خوانيد.

"در نوامبر 2005، دالای لاما برای سخنرانی در يک نشست سالانه انجمن علوم عصب شناسی در واشنگتن دی سی دعوت شده بود.

هرچند آن رويداد خالی از جنجال نبود، اما سخنرانی او در مجموع مورد استقبال قرار گرفت و رهبر روحانی تبت بسياری از دانشمندان را به خاطر بينش باز خود، به خصوص در مورد اعتبار کاوش های عصب شناسی، شگفت زده کرد.

دالای لاما ذهن يک آدم عادی را "يک دردسرساز" توصيف کرد و اعتراف کرد که او "هنوز خشم و وحشت را احساس می کند."

مراقبه، به گفته وی، می تواند کمک کند. اما او خصومتی با ساير شيوه ها ندارد و گفت حاضر است برای عصب شناسانی که می خواهند راه ساده تری برای فرونشاندن "دردسرسازی های مغز" بيابند به عنوان بيمار داوطلب شود.

جستجوی خوشبختی برای بسياری از ما يک مشغله دائمی است و احتمالا از زمان پيدايش بشر چنين بوده است.

با اين حال معدودی از ما به وضعيتی که در آن رضايت از زندگی يک حالت دائمی است نزديک می شوند.

و حتی زمانی که شادی در نهايت سراغ ما می آيد، فقط آن را پس از آنکه گذشت تشخيص می دهيم.

علم عصب شناسی شادی و خوشبختی هنوز در دوران نوزادی است.

تاکنون، تمرکز تحقيقات عصب شناسی در اين زمينه بر دو خويشاوند نه چندان نزديک از احوال بشری، يعنی "لذت" و "هوس"، متمرکز بوده است.

به نظر می رسد حس "پاداش" در مورد هر دو آنها نقش محوری داشته باشد و بنابراين دست کم از ابتدای قرن بيستم توسط متخصصان روانشناسی رفتاری در ساير حيوانات مورد مطالعه بوده است.

مرکز لذت

در مطالعات دهه 1950 دو روانشناس به نام های جيمز اولدز و پيتر ميلنر که در دانشگاه مکگيل در کانادا کار می کردند دريافتند که موش ها برای دريافت پالس های خفيف الکتريکی از طريق الکترودهايی که در اعماق مغز آنها کار گذاشته شده بود دسته های ويژه ای را فشار می دهند.

زمانی که محرکه ها نواحی خاصی از مغز را هدف می گرفت، موش ها دسته را مکررا فشار می دادند - گاهی تا دو هزار بار در ساعت.

در واقع کليه رفتارهای عادی آنها از جمله خوردن، نوشيدن و جفتگيری در جريان اين آزمايش قطع می شد.

آن يافته ها ظاهرا به اين معنی بود که اولدز و ميلنر مرکز لذت در مغز را پيدا کرده اند و چنانکه معلوم شده اين مرکز دارای سطح مشترک با نواحی صدمه ديده در بيماری پارکينسون است.

ماده اصلی که به مخابره علائم عصبی در اين نواحی کمک می کند دوپامين است، و به همين دليل دوپامين فورا "ماده لذت" مغز نامگذاری شد.

مطالعات ديگری در دهه 1960 توسط رابرت هيت در دانشگاه تولين در آمريکا به روی انسان ها انجام شد. او در برخی آزمايش ها به روی بيماران روانی که به لحاظ اخلاقی سوال برانگيز بود، سعی کرد از يافته های اولدز و ميلنر بهره بجويد.

آنها حتی الکترودهايی در مغز کار گذاشتند تا برای درمان همجنسگرايی تلاش کنند. اين خط مطالعه در نهايت متوقف شد.

هرچند محققان در برخی از بيماران شاهد رفتاری مشابه آنچه موش ها به نمايش می گذاشتند بودند، اما از روی گزارش های اين بيماران معلوم نيست که نصب الکترودها واقعا باعث لذت واقعی شده باشد.

خواستن و دوست داشتن

در عوض، مطالعات تازه توسط کنت بريج، در دانشگاه ميشيگان در آمريکا، حاکی است که الکترودها ممکن است نواحی مرتبط با هوس را فعال کرده باشند نه لذت را.

بريج با تحقيق درباره سيستم پاداش در موش ها، دريافت که آنها غذاهای خوش يا بد مزه را با حالت های خاص چهره نمايش می دهند.

غذاهای شيرين باعث می شود آنها لب هايشان را با حالتی که نشانه رضايت است ليس بزنند، همانطور که نوزاد انسان چنين می کند، اما وقتی که غذای تلخ می خورند زبانشان را با حالتی از انزجار لوله می کنند.

زمانی که بريج سطح دوپامين در بدن موش را تغيير داد دريافت که حال آنها تغييری نمی کند.

بنابراين او می گويد بايد ميان هوس و لذت - خواستن و دوست داشتن - تفاوت قائل شد چه در مورد مرکز و سرچشمه آنها در مغز و چه مواد شيميايی عصبی که اين حالت های ذهنی را واسطه می شوند.

به نظر می رسد که دوپامين کدهای هوس را ارسال می کند درحالی که اوپيوئيد، که حاوی ترکيب های طبيعی شبيه به مورفين بدن است، ارتباط نزديکتری به لذت دارد.

با اين حال روشن است که موش ها متفاوت از انسان هستند.

لذت و هوس احساسات پيچيده ای در انسان هستند و بنابراين چيزهای جالب زيادی برای آموختن در مورد آنها وجود دارد.

هم اکنون بخشی از مغز موسوم به "اوربيتوفرانتال کورتکس" يا بخشی از قشر مخ در جلوی سر در تحقيقات جاری نقش محوری يافته است.

اين ناحيه ای از مغز است که از لحاظ تکاملی در دوره های اخير در انسان توسعه پيدا کرده است و به هر دو سيستم دوپامين و اوپيوئيد ارتباط دارد.

ما با استفاده از عکسبرداری عصبی دريافته ايم که اين ناحيه حاوی بخش هايی است که با گزارش های ذهنی لذت ارتباط تنگاتنگ دارد.

اين تحقيقات در نهايت درباره خوشبختی (رضايت و شادی)، لذت و هوس به ما چه خواهد گفت؟

قناعت

آيا احساس رضايت را می توان لذت بدون هوس توصيف کرد، حالتی از قناعت و بی تفاوتی؟

چنين حالتی شايد به آن نوع نشاطی که بوديست ها فعالانه از طريق مراقبه جستجو می کنند نزديک باشد.

اگر چنين است، امکان دارد که متخصصان عصب شناسی روزی در آينده راه هايی برای کمک به ايجاد اين حالت پيدا کنند.

در آن صورت ممکن است واقعا يک جامعه فايده گرا که در آن رضايت کلی را، همانطور که جرمی بنتام فيلسوف قرن 18 می خواست، بتوان به حداکثر رساند يک گزينه واقعی برای ما باشد.

هرچند اين پرسش که آيا چنين جامعه ای مطلوب و لذت بخش است يا خير هنوز پاسخی ندارد.

دالای لاما آشکارا به حالت نهايی خوشبختی، و نه وسيله رسيدن به آن، علاقه مند است.

با اين حال او همچنين از اين موضوع سخن به ميان آورد که انسان "دارای احساسات و عواطف متناقض، احساسات منفی، حسادت، خشم و وحشت است. دردسرساز بزرگ ما هم همين است."

وی "ارزش های بنيادی عطوفت و مهر" را که "برای رشد و توسعه جسم و مغز اهميت دارند" به مخاطبان يادآوری کرد.

عاقلانه است که در تحقيقات آينده خود درباره رضايت، لذت و هوس در همان زمانی که سرگرم ور رفتن با خميرمايه سازنده انسان هستيم، اين خواهش نوعدوستانه برای مراعات حيثيت انسانی را ناديده نگيريم."

منبع

 

افزودن جدید
نوشتن نظر
نام:
ایمیل:
 
عنوان:
قالب نوشته:
[b] [i] [u] [url] [quote] [code] [img] 
 
 
:angry::0:confused::cheer:B):evil::silly::dry::lol::kiss::D:pinch:
:(:shock::X:side::):P:unsure::woohoo::huh::whistle:;):s
:!::?::idea::arrow:
 
کد آنتی اسپم نمایش داده شده در عکس را وارد کنید.

3.26 Copyright (C) 2008 Compojoom.com / Copyright (C) 2007 Alain Georgette / Copyright (C) 2006 Frantisek Hliva. All rights reserved."