آنسوی رنگین کمان چاپ
دوشنبه, 15 بهمن 1386 09:52
تعداد بازدید :8382

در هفته ای پر از بی ثباتی مالی و پولی، ما از ورای سرفصل های روزنامه ها به جهانی می نگریم که به نحو غیر منتظره ای سعادت مند و صلح آمیز است.

چنین به نظر می رسد که سیاستمداران تمایل به خطر کردن دارند؛ بدین معنی که به عنوان یک تدبیر یا حیله، جورج بوش افزایش نیروهای نظامی خود در عراق را چنین توجیه کرد که در غیر این صورت، جهان« مکانی خطرناک تر» خواهد بود؛ و گوردون براون نخست وزیر انگستان نیز اظهار داشت امسال برای کشورش، « سالی مخاطره آمیز تر» خواهد بود؛ و ولادیمیر پوتین خطاب به اجلاس ناتو بیان نمود که به سبب عمل کرد دولت جورج بـوش، دنیا « پر خطر تر» شده است.

احساس خطری قریب الوقوع منحصر به سیاسیون نیست. چنین می نماید که حالات و نگرشهای عمومی نیز بد بینانه تر و درون گرا تر شده است. در صد آمریکائی هائی که معتقدند کشورشان باید نقشی فعال در امور عالم داشته باشد(%42) از دهه ی 1990، به پائین ترین حدّ خود رسیده است.  حمایت از تجارت بین المللی و شرکتهای چند ملیتی در حال افول است. مخالفت با مهاجرت رو به فزونی است. در اغلب کشورها اقلیت های بزرگ براین باورند که جهانی شدن با منافع آنها منافات دارد. گرچه احساس تهدید – از تغییرات جوی گرفته تا رکود اقتصادی - بر حسب زمان و مکان متفاوت است؛ اما وضعیت کلی قدری نومید کننده است؛ و گرایشها به این سمت و سو است که جهان بیرونی منشاء و سرچشمه ی مشکلات به نظر آید.

در واقع برای بسیاری از مردم، اوضاع چندان مطلوب به نظر نمی رسد: مثلا برای راهبان برمه ای یا اعضاء فرقه ی لوئو(Luo) در کنیا. برای سرمایه گذاران نیز زندگی از افقی روشن برخوردار نیست. اما آیا این دیدگاه کلی صحیح است؟ آیا واقعاً دنیا دارد برای اکثریت مردم مکانی بد تر می شود؟ ما ثابت خواهیم کرد که چنین نیست.

دیدگاه خوشبینانه ی ما تا حدّی مبتنی بر اطلاعات بی طرفانه است. در این مقاله سه دلیل را مورد بررسی قرار می دهیم: شرایط زیر بنائی اجتماعی در کشورهای فقیر؛ نقصان فقر و تنگدستی در دهه ی گذشته؛ و کاهش جنگ و درگیری و خشونتهای سیاسی. با توجه به این معیارها، به نظر می رسد دنیا در وضعیت بهتری از آنچه اکثر مردم تصور می کنند، قرار دارد.

 معجزاتی در ورای بلیات

 در چین ِ 25 سال پیش، بیش از 600 ملیون انسان – قریب دو سوم جمعیت جهان – در فقر مطلق ( با در آمد روزانه ی یک دلار یا کمتر) زندگی می کردند. اکنون تعداد نفوسی که چنین در آمدی دارند، به 180 ملیون نفر کاهش یافته است. در بین سالهای 1999 تا 2004، در تمامی سطح جهان، تعداد قابل توجه 135 ملیون نفوس از زیر یوغ فقر مطلق رهائی یافته اند؛ عددی که معادل جمعیت ژاپن یا روسیه است؛ فرایندی که از لحاظ سرعت وقوع و کثرت نفوس در تاریخ بشریت بی سابقه است.

این کاهش در فقر و تنگدستی با بهبودی در وضعیت خدمات اساسی همراه بوده است. حفر کانالها و ساختن مجتمع های آب شیرین تعداد نفوسی را که به آب بهداشتی دسترسی دارند افزایش داده است: به عنوان مثال، در کره ی جنوبی، از 1990 تاکنون، تعداد نفوسی که به آب پاکیزه دسترسی نداشته اند تقریباً به نصف تقلیل یافته است. در نتیجه ی بهبود اوضاع بهداشت عمومی، میزان مرگ و میر ناشی از بیماریهای عفونی مانند سل و تب نوبه، در اغلب کشورهای فقیر، به استثنای آفریقا، در حال کاهش است.

 این امر به نوبه ی خود سبب کاهش مرگ و میر نوزادان و کودکان شده است. یونیسف، هیئت رفاه کودکان وابسته به سازمان ملل متحد، اعلام کرد که برای نخستین باز در تاریخ جدید، آمار مرگ و میر سالانه ی کودکان ِ زیر پنج سال، کمتر از 10 ملیون نفر بوده است. گرچه این عدد هنوزهولناک است؛ اما از سال 1990به این طرف، یک چهارم کاهش نشان می دهد. طول عمر متوسط نیز در کشورهای با در آمد پائین و در حد متوسط، اندکی بهبود یافته است. حرکت طولانی به سوی ریشه کنی بی سوادی به پایان خود نزدیک می شود: در سال 1975 سه چهارم افراد 25-15سال بی سواد بودند؛ و اکنون این میزان به تقریباً نُه دهم رسیده است.

این ها همه نتیجه ی کار صبورانه در طول سالهای متمادی است. اما شاید بزرگترین تغییر مؤثر در حیات مردم، حد اقل به صورت مستقیم، ربط چندانی به سیاست های توسعه یا هزینه های عمومی نداشته است. مردم کشورهای فقیر اکنون توانائی آن را دارند که کنترل بیشتری بر باروری خود و در نتیجه بر حدّ و اندازه ی خانواده ی خود اعمال نمایند.

یک نسل پیش، بزرگترین نگرانی برای کشورهای فقیر، جمعیت بیش از اندازه بود. کتابهائی مثل « انفجار جمعیت» (1968) و « مرزهای توسعه» (1972) در کشورهائی که زنان پنج فرزند یا بیشتر به دنیا می آوردند، پیش بینی بحران مالتوس را می نمودند. از آن هنگام، میزان باروری ( تعداد میانگین فرزندانی که یک مادر در طول حیاتش می تواند به دنیا بیاورد) در ممالک با در آمد پائین و متوسط، به نحو چشمگیری کاهش یافته است.  در سال 1970 این میزان در کشورهای آسیای شرقی 4/5 بود و اکنون 1/2 می باشد. در آسیای جنوبی میزان باروری به نصف تقلیل یافته است( از 0/6 به 1/3). در تمام جهان، در خلال یک نسل ( حدود 25 سال)، این میزان، از 8/4 به 6/2 تنزّل جسته است.

بیشترین کاهش در ممالکی به چشم می خورد که بیشترین مشارکـت را در جهـانی شـدن دارند ( بخصوص در آسیای شرقی، گرچه کشور چین به دلیل سیاست تک فرزندی مورد خاص محسوب است). مهمترین استثنا برای قاعده ی کاهش میزان باروری، کشورهای ناحیه ی صحرائی در آفریقا می باشند. به طور کلی، همه کشورهای با میزان باروری بالای ِ حد متوسط پنج فرزند، در آفریقا قرار دارند( به استثنای یمن).

به نظر می رسد که فرایند جهانی شدن میزان باروری را به سمت « باروری جایگزین»؛ یعنی میزانی که اندازه ی جمعیت در آن تثبیت می گردد، سوق می دهد؛ و این یک تحول برجسته و بنیادی است. در جامعه های بسته ی دهقانی خانوارها به عنوان تضمینی علیه بد بختی، به تعداد زیادی فرزند نیاز دارند. اما در ممالکی که دروازه هـای خـود را باز گشـوده انـد، خانواده ها می توانند روی انواع فعالیت های حمایتی دیگر، مثل مشاغل شهری و تجارت و داد و ستد تکیه نمایند.

این تغییرات جمعیت شناسانه، به ایجاد چرخه ی مفید رشد و توسعه کمک می کند. وقتی باروری افزایش می یابد و بعد فروکش می کند، درست قبل و بعد از نقطه ی تورم، با توده ای از جمعیت مواجه می شویم. افزایش ناگهانی تعداد نوزادان یکی از این موارد است. بین سالهای 1960 تا 1990، اروپا و آمریکا دارای جمعیت مسنّین نسبتاً کمی بودند ( چون مرگ و میر بزرگسالان بالا بود)، و خانواده ها تعداد نسبتاً اندکی فرزند داشتند ( چون زاد و ولد کاهش یافته بود)، اما در مقابل، در این ممالک، تعداد افرادی که از لحاظ اقتصادی فعال بودند، به نحو چشمگیری زیاد بود.

این 30 سال جهش اقتصادی، سالهای سعادت و خوشبختی بودند. کشورهای در حال توسعه نیز هم اکنون با چنین فسحت و فراوانی مواجه هستند. اما، عاقبت این فراوانی و وسعتِ جمعیت شناسانه، به تعهّد و مسئولیتِ جمعیت شناسنانه تبدیل می شود؛ همانگونه که هم اکنون در بعضی بخش های اروپا در حال وقوع است. اما این، موقعیتی مشکل برای نسل بعدی است؛ نسلی که، کشورهای با در آمد کم و متوسط، با استفاده از این مزیّت جمعیت شناسانه، با آ ن، در آمدهای اقتصادی خود را تقویت خواهند کرد.

پیشرفت و پیشرفت و باز هم پیشرفت

این توفیقات اجتماعی به طور تصادفی حاصل نشده است. لااقل جزئی از آنها منسوب به برنامه های رشد و توسعه می باشد. یک مطالعه ی بانک جهانی از 19 کشور فقیر نتیجه گرفته است که هر %1 افزایش در درآمد سرانه ی ملی به 3/1واحد در کاهش فقر مطلق منجر می شود. و این نشانه ای است از اهمیت شاخص دوم که وضعیت اقتصاد جهانی را مشخص می سازد.

در سال گذشته اقتصاد جهانی وارد پنجمین سال خود با رشد سالانه ی بالای %4 شد که از اوائل دهه ی 1970تا حال، طولانی ترین زمانی است که جهان از چنیـن رشـد قدرتمنـدی بـرخوردار می باشد. علی رغم مشکلات مالی و افزایش قیمت نفت و کالاهای مصرفی، رشد جهانی در سال 2007 فقط اندکی نقصان یافت و با وجود قطع گفتگوهای تجاری، میزان داد و ستد %9 افزایش داشت؛ و بر خلاف موارد رشد و توسعه قبلی، تورم کم و بیش تحت کنترل بود.

علاوه براین، فرایند رشد از توزیعی عادلانه و همگون برخوردار بود. مطابق تحقیق بانک جهانی، برای اولین بار در یک دهه، در آمد ملی در اتحادیه ی اروپا اندکی بیشتر از آمریکا بود. در همین مدت، جریان رشد در آسیای شرقی %10 و در آسیای جنوبی %8 و در اروپای شرقی تقریباً %7 و در آفریقا، به سبب جهش در تولید کالاهای مصرفی، %6 بود؛ و این امری بی سابقه می باشد. در جهش های پیشین اقتصادی، رشد سریع در انحصار بعضی کشورهای معجزه گر، مثل ببرهای آسیائی بود. اما اکنون دیگر چنین نیست. تقریباً نیمی از جمعیت جهان، که بیش از 40 ملیت را شامل می شود، در کشورهائی زندگی می کنند که در یک سال یا بیشتر، از رشد %7 برخوردار می باشند؛ میزانی که قدرت یک اقتصاد را در یک دهه، دو برابر می نماید و این، دو برابر تعداد کشورهائی است که در سالهای بین 1980 و 2000 از رشدی سریع برخوردار بودند.

در نتیجه، تعادل اقتصاد جهانی دارد از کشورهای صنعتی ثروتمند به سوی بازارهای نوظهور تغییر مسیر می یابد. در سال 2006، سهم این بازارهای شکوفنده، کمتر از نصف بود. بر اساس محاسبه ی صندوق جهانی پول، در سال 2008، برای اولین بار، چین و هندوستان بزرگترین کمک کنندگان به رشد اقتصادی جهان خواهند بود.

معنی این قضیه این است که جهان قادر نخواهد بود از کاهش رشد اقتصادی ممالک صنعتی جلوگیری کند؛ و کشورهای در حال توسعه نیز از مشکلاتی که گریبانگیر آمریکا و اروپا خواهد شد در امان نخواهند بود. با وجود این، این کشورها، تا کنون از لحاظ اعتباری، نسبت به کشورهای غنی، آسیب کمتری دیده اند.

(*)بعد از ماه آگوست 2007، محصولات مبتنی بر وام های با مخاطره ی بالا، افزایشی 300 واحدی داشتند، و این نشان دهنده ی میزان آسیب پذیری شرکت های ملل ثروتمند می باشد. بر خلاف این، بر اساس مقایسه ای که پی نوتبین آنچه که بعد از بحران های آسیا و روسیه در سالهای 1995 و 1998 واقع شد، به عمل آورده، محصولات استقراضی بازارهای نوظهور، کمتر از 100 واحد افزایش داشته است. در آگوست گذشته، بازارهای سرمایه ای متعلق به اقتصادهای نوظهور، برخلاف بازارهای آمریکا و ژاپن، توانستند از عهده ی زیان های وارده برآیند. منظرگاه بازارهای مبتنی بر وام و سرمایه چنین می نماید که بازارهای نوظهور برای مقابله با فشارهای اعتباری، در موقعیتی بهتر از کشورهای ثروتمند قرار دارند – و نسبت به زمانی که در مقابله قرار داشتند از رشد بیشتری برخوردار بوده اند( به مقاله ی مربوطه مراجعه نمایید).

اما در اینجا مسئله ای موجود است. بسیاری از مردم چنین استدلال می کنند که الگوی رشد جهانی در بیست سال گذشته سود آور نبوده است. آنها اشاره می کنند که رشد ناشی از جهانی شدن دست در دست رشد در نابرابری، پیشرفت کرده است. یک چنین نابرابری به نفسه باعث اضطراب و نگرانی ( جوامع از هم گسیخته اند؛ فقرا فراموش گشته اند) و نیز بروز فرصت های کاذب ( ظهور بازارهائی که اگر فقط مازاد ثروتشان به نحو منصفانه تر توضیع می شد، موفق تر می بودند) می باشد. اما آیا وارد کردن چنین اتهامی علیه جهانی شدن صحیح است؟ و اگر صحیح است آیا می توان از آن نتیجه گرفت که جهانی شدن با شکست مواجه شده است، زیرا منافع حاصل از آن به جیب ثروتمندان رفته است؟

شواهد دال بر اینکه ثروتمندان بهتر عمل کرده اند مطمئناً قانع کننده است. نابرابری در کشورهای فقیر و غنی هر دو، رایج بوده است؛ و امری است که نتیجه ی گسست سریع از الگوی مستقر بین سالهای 1950 و 1990 می باشد؛ زمانی که بخصوص در آسیای شرقی - جائی که ببرها سعی کردند رشد سریع را با در آمد نسبتاً معادل ترکیب کنند - یک کاهش عمومی در نابرابری موجود بود.

در این راستا، چندان روشن نیست که باید جهانی شدن – به معنی گشودن دروازه های کشور به روی تجارت و سرمایه گذاری خارجی – را مقصّر بشماریم. کشورهای اوکرائین و لهستان در دهه ی 1990 به روند جهانی شدن پیوستند؛ و این در حالی بود که نابرابری در لهستان رشد کرد و در اوکرائین کاهش یافت. لهذا چنین به نظر می رسد که فرایند جهانی شدن بعضی اوقات سبب افزایش نابرابری می شود و برخی ازمان نیز باعث کاهش آن می گردد.

نردبان آموزشی

چنین می نماید که یک مقصّر موجه دیگر برای افزایش نابرابری پیشرفت صنعتی است ( به نمودار زیر مراجعه نمائید). این امر بخصوص در کشورهای فقیر مصداق دارد، چون در بازارهای نوظهور، کسانی که می توانند به بهترین وجه از مزایای صنایع جدید بهره ببرند، آنهائی هستند که از تحصیلات عالیه برخوردار بوده، معمولاً در زمره ی ثروتمندترین افراد جامعه می باشند. بنا براین برای آنان هرچه پیشرفت صنعتی بیشتر باشد، رفاه مادی افزونتر خواهد بود.

اما محدود نمودن پیشرفت صنعتی به منظور کاهش نابرابری، علاجی بد تر از مرض خواهد بود. تکنولوژی به معنای وسیع کلمه – جریان آزاد ایده های جدید – تنها راه حصول میزان رشدی معادل %10-5 در سال می باشد؛ میزانی که کشورهای فقیر را قادر می سازد خود را به کشورهای غربی برسانند. بدون صنایع، فرایند رشد، وابسته  به کار و ورود سرمایه خواهد بود و از درصد اندکی برخوردار خواهد گشت. کاهش پیشرفت صنعتی – حتی اگر فرض کنیم کسی می تواند چنین کند – به معنی محکوم کردن کشورهای فقیر به فقیر ماندن است.

در واقع، از اواسط دهه ی 1990، در آمد پنج فقیرترین کشورها ، در هر جائی، به جز به نحوی حاشیه ای، در آمریکای لاتین، جائی که چنین کشورهائی زیر بار سنگین دیون قرار داشتند، افزایش داشته است. در آسیا، در آمد حقیقی فقیر ترین پنج کشور، %4 در سال افزایش داشته است؛ و در آفریقا سالانه %2 رشد داشته است؛ که در مقایسه با افزایش سایر گروه های در آمد، سریعتر هم بوده است.

نتیجه اینکه تعداد کشورهای بسیار فقیر عالم به سرعت در حال کاهش است – گرچه بسیاری از منتقدین هنوز براین باورند که فقرا واقعاً از برکات رشد و توسعه بهره مند نشده اند. در 1990 کسانی که روزانه یک دلار در آمد داشتند بیشتر از یک چهارم جمعیت کشورهای در حال توسعه را تشکیل می دادند. اگر معیار های رشد به همین صورت ادامه یابد، در سال 2015 نسبت کشورهای بسیار فقیر جهان به %10 تقلیل خواهد یافت. علاوه بر این، چنین اقدامات پولی و مالی ممکن است واقعیت دست آورد های دیگر، از جمله کاهش زاد و ولد، آب آشامیدنی سالمتر، با سواد شدن و سایر توفیقات اجتماعی را، به نحو شایسته نشان ندهد. یک مرد ثروتمند به حساب بانکی خود می نازد؛ اما یک چنین حسابی هرگز با شادمانی خانواده ی فقیری که می بینند نوزادشان به دوران کودکی رسیده و خواندن و نوشتن می آموزد، قابل مقایسه نیست.

کاهش عمومی تعداد کشورهای بسیار فقیر، ارتباط تصوری میان جهانی شدن و نابرابری را تضعیف می کند. می توان ادعا کرد که در پهنای جهان، اگر نه در درون ملت ها، جهانی شدن تساوی و تشابه میان مردم جهان را افزایش داده است و نه کاهش. این امر، بدین سبب است که کشورهای هند و چین، با 5/2 بلیون جمعیت، به سرعت مسیر رشد و توسعه را طی می کنند و فاصله ی خود را با کشور های غنی کمتر و کمتر می نمایند.

دمیدن در شیپور جنگ

رشد اقتصادی حقیقتاً، زندگی ها را بهبود می بخشد. اما نشانه ی مؤثرتر برای بیان بهبود استاندارد های زندگی، کاهش در تعداد جنگ ها و تلفات ناشی از خشونت و نسل کشی است.

چنین توصیفی از خوشبختی و رفاه شامل حال بسیاری از مردمان جهان می شود. مدتهای مدید باور بیـن المللـی چنیـن بـود کـه پـایـان جنـگ سـرد درب صنـدوق پانـدورا ( صندوقی که خدایان برای پاندورا فرستادند و او را از باز کردنش منع نمودند؛ ولی او از روی کنج کاوی درب آن را گشود و انواع شرارتها از آن بیرون ریخت و به جان بشریت افتاد – دیکشنری ماریام وبستر- م) را که رقابت های ابر قدرتها تا آنوقت محفـوظ نگاه داشتـه بـود( و نمونه ی کلاسیک آن تجزیه ی یوگوسلاوی سابق می باشد) باز خواهد کرد و خشونـت های قـومی را رواج خواهد داد. بسیاری از مردم بر این گمانند که تعداد جنگ ها زیاد شده است؛ که درگیریها خونبارتر گشته است( عراق نمونه ی بارز آن است)؛ و نسل کشی افزایش یافته است ( اوضاع دارفور فقط آخرین نمونه ی آن است). اما به طور اعجاب انگیزی دلایل و شواهدی برای اثبات این نظریه ها اقامه نمی شود.

تعداد در  گیریها ( چه بین المللی و چه خانگی) از افزون بر 50 مورد در آغاز دهه ی 1990، به 30 مورد در 2005 تقلیل یافته است ( این اعداد ظاهراً آبکی به نظر می رسند؛ اما این ها اعداد و ارقامی است که دانشمندان دانشگاه های آپسالا و بریتیش کلمبیا، در یک پروژه ای موسوم به « گزارش امنیت انسانی» ارائه نموده اند). به نظر این دانشمندان تعداد جنگهای بین المللی در دهه ی 1970 به اوج خود رسید و از آن موقع تا کنون، به آهستگی سیر نزولی داشته است. اما تعداد جنگهای خانگی تا سال 1990 افزایش داشت و بعد از آن  سریعاً افت نمود. بطور کلی، آمار تلفات در جنگ، از 200000 نفر در سال، در میانه ی دهه ی 1980، به زیر 20000 نفر، در میانه ی دهه ی 2000، کاهش داشته است.

 البته چنین اعداد و آماری در معرض خطا و مجادله می باشد. مثلاً اعداد و آماری که سازمان بهداشت جهانی ارائه نموده است، بسیار بزرگتر و بیشتر از این ها است. با این وصف، مسیر تغییر هنوز موجه و پذیرفتنی جلوه می نماید. در مجموع، تعداد جنگهای جدید، و نیز فراخواهی های تازه از جنگهای قدیمی، رو به کاهش است. جدید ترین نمونه ها، جنگ سال 2006 در لبنان، خشونت در کنگو، و درگیری در نپال، سومالی، و تیمور می باشد؛ که در پایان سال 2007 جوش و خروش آنها تا حدی تقلیل یافت.

 همین روند را در مورد شنیع ترین جنایات، یعنی نسل کشی مشاهده می نمایید. در حال حاضر دارفور همچون لکه ی ننگی بر دامن بشریت است. اما از نقطه نظر کمّی، دهه های 1980 و 1990 خیلی بد تر بودند: به گفته خانم باربارا هارف از آکادمی دریائـی آمریکا، در ایـن فاصله ی زمانی، ده مورد از قتل عام شهـرونـدان، از جملـه در بوسنـی، روانـدا، و برونـدی رخ داد.

خود جنگ سرد نیز چندان سرد نبود. در این دوره دشمنان به وسیله ی نمایندگانشان جنگ و ستیز می کردند: در حدود یک سوم درگیریها از سال 1950 تا 1990به رقابتهای جنگ سرد مربوط می شد. علاوه براین، در خلال سالهای اولیه ی این دوره، جنگهای بسیاری میان قدرتهای استعمارگر نوین و جنبش های استقلال طلب رخ می داد؛ سرچشمه ای از جنگ و خشونت که دیگر تقریباً نا پدید شده است. تمامی این شواهد، همسازی با این عقیده را که پس از دوران جنگ سرد، جنگها مکرّرتر و مرگبار تر شده است، بسیار دشوار می سازد.

از طرف دیگر، افزایش قابل توجهی نیز در تعداد جنگهای حل و فصل شده موجود است. در طول دهه ی اخیر، جنگهای خانگی در اچه، آنگولا، بروندی، کنگو، لیبریا، نپال، تیمور، و سیرالئون، یا پایان یافته اند و یا تحت کنترل در آمده اند؛ و در نتیجـه، نام این سرزمین ها از عرصه ی اخبار خارج شده است. همانطور که شرلوک هولمز در باره ی حادثه مشکوک مربوط به سگ در نیمه شب، گفته است( « سگ در نیمه شب کاری نکـرد...و ایـن همان حادثه ی مشکوک بود»)، حوادثـی که رخ نمی دهند، مـی تواننـد هماننـد آنهـائی جـلوه نماینـد کـه رخ می دهند.

 یک استثنای عظیم بر قاعده ی کاهش خشونت سیاسی، افزایش تروریزم است. علی رغم مدعیات دولت بوش، تعداد حوادث تروریستی بین المللی از11 سپتامبر 2001به این طرف، بعد از یک دهه نزول، افزایش یافته است؛ و آمار مرگ و میر ناشی از عملیات تروریستی نیز تقریباً در هر جائی فزونی گرفته است. با وجود این، چنین تصویری از افزایش جهانی تروریزم گمراه کننده است. در حالیکه این صحیح است که آسیا، آمریکای لاتین، و اروپا همه، نسبت به قبل، حملات تروریستی بیشتری را تجربه نموده اند؛ اما این حوادث هنوز نادرالوقوع می باشند. از سال 2001 تا کنون، خاور میانه بیش از مجموع تمامی جهان، از خشونت های تروریستی و تلفات ناشی از آن رنج برده است.

 خشونت در خاور میانه، انگار که مورد نیاز باشد، یاد آورنده ی بیماری های بسیار دیگری است – از جمله تغییرات جوّی، گازهای گل خانه ای، بیماری های مزمن در ممالک فقیر و خیلی خیلی چیز های دیگر – که قائدتاً باید در مقابل دستاوردهای چند سال گذشته قرار داده شوند. اما موفقیت ها هم به نسبت پایداری مشکلات جهانی، و تلاش و کوشش برای حل و فصل آنها، منظرگاه خود را به وجود می آورند.

 شکننده، اما پایدار

 تمرکزی غیرعادی از بد بختی ها، در ممالکی یافت می شود که بانک جهانی به آنها برچسب « شکننده» زده است. این برچسب، فهرستی بزرگتر از آنچه را که دول شکست خورده خوانده می شوند؛ مثل سومالی، جائی که دولت مرکزی وجود ندارد، در بر می گیرد. این فهرست شامل کشورهائی است کـه در آنها دولـت کنتـرلی جزئی بـر کشـور دارد( مثـل سـودان)، یا نمی تواند خدمات اساسی را ارائه دهد ( مثل زامبیا)، یا در آنها حد بالائی از درگیریهای سیاسی وجود دارد( مثل نیجریه).

تقریباً نیمی از مرگ و میر کودکان در کشورهای در حال توسعه ی جهان، متعلق به دولت های شکننده است. حدود یک سوم مردم تحت این حکومت ها زیر خط فقر به سر می برند و تعدادی بیشتر از آن، به آب آشامیدنی دسترسی ندارند. در این ممالک معمولاً میزان زاد و ولد بسیار بالا است: اغلب کشورهای با میزان زاد و ولد بالای 5 واحد، تحت حکومات شکننده هستند. چنین سرزمین هائی به طرق مختلف، در معرض جنگ های خانگی، سیل پناه جوئی، و هرنوع دیگری از بحران های سیاسی قرار دارند.

حکومت نا مطلوب و فقدان رشد و توسعه، اغلب، گرچه نه همواره، دست در گریبان هم دارند. مشکلات جهانی شدن هرچه که باشد، این کشورها به سبب محرومیت از آن، حقیر و ذلیل مانده اند. اجلاس اجتماعی جهانی، مجمعی از پیشروندگان خود خوانده که قصدشان حمایت از تجارت، توسعه و جهانی شـدن است، ایـن عبـارت را بـه عنـوان شعـار خـود بــرگـزیـده انـد: « دنیائی دیگر ممکن الحصول است». آری و به واقع، دنیائی دیگر و بهتر، به نحوی درد ناک اما مناسب، در حال ظهور است.  

Ecomomist.com

افزودن جدید
نوشتن نظر
نام:
ایمیل:
 
عنوان:
قالب نوشته:
[b] [i] [u] [url] [quote] [code] [img] 
 
 
:angry::0:confused::cheer:B):evil::silly::dry::lol::kiss::D:pinch:
:(:shock::X:side::):P:unsure::woohoo::huh::whistle:;):s
:!::?::idea::arrow:
 
کد آنتی اسپم نمایش داده شده در عکس را وارد کنید.

3.26 Copyright (C) 2008 Compojoom.com / Copyright (C) 2007 Alain Georgette / Copyright (C) 2006 Frantisek Hliva. All rights reserved."